شيطان پرستي در دنيا
شيطان پرستي چيست؟ آيا شيطان پرستان ديوانگاني هستند كه ابليس را عبادت و كودكان را قرباني ميكنند. البته دقيقا اينطور نيست. اين قضيه درست است كه فرقههاي شيطاني متعددي هستند كه كارهاي وحشتناكي انجام ميدهند، ولي مانند هر مذهب ديگري، شيطان پرستي به شاخهها و دستههاي متعددي تقسيم ميشوند.
شيطان پرستي
مشهورترين شكل شيطان پرستي كليساي شيطان آنتوان لاوي در سانفرانسيسكو است. آنها معتقدان واقعي نيستند، و شيطان براي آنها فقط نماد “ضديت” با ارزشهاي سنتي مسيحي است؛ ارزشهايي از قبيل هوي و هوس در مقابل پرهيزگاري يا انتقام در مقابل برگرداندنِ صورت براي پذيرشِ سيلي دوم.
هر چند، شكل هاي متعدد ديگري از شيطان پرستي وجود دارند كه به اندازهي كليساي شيطان مشهور نشدهاند. برخي از آنها مانند پيروان لاوي منكر خدا هستند، در حاليكه برخي ديگر ابليس را به عنوان يك موجود واقعي ميپندارند. برخي از آنها تا اندازهاي از توجهات عمومي برخوردار شدند، ولي برخي ديگر كاملا گمنام ماندند. صرفنظر از اينها، پيروان صراط چپ براي بيان تفسير خود از شيطان پرستي تدبيرهاي بسياري انديشيدهاند. در ادامه ضمن پرداختن به ۱۰ آيين و شكل شيطان پرستي به شيطان پرستان معروف ، برخي از نمادهاي شيطان پرستي ، برخي از علامت هاي شيطان پرستي و مانند اينها نيز پرداخته مي شود.
۱۰. فرقه معبد شيطان
شيطان پرستي
فرقه معبد شيطان سازماني است كه عقايد حاكم در آن شايد با نظر بيشتر آدمها در مورد شيطان پرستي متفاوت باشد. با اين همه، اهدافشان ” ترغيب نيكخواهي و همدلي” و “پذيرش ادراك و عدالت عملي” است. همچون تفسير آنتوان لاوي از شيطانپرستي، فرقه معبد شيطان نيز اعتقاد حقيقي به شيطان يا عبادت آن ندارند. آنها شيطان را به عنوان يك نماد ميبينند – موجودي سركش در مقابل استبداد و قدرت.
فرقه معبد شيطان صرفنظر از عدم اعتقاد به هر مذهب ديگري، خود را به عنوان يك مذهب تلقي ميكند و معتقد است مذاهب ديگر به جاي ادعاهاي خرافي و ماوراءالطبيعي بايد بر اساس علم و تفكر انتقادي رفتار كنند. شيطان پرستي همهي چيزهايي را كه يك مذهب بايد ارائه كند به آنها ارائه ميكند – چيزهايي از قبيل حس هويت، اعمال نمادين، و جامعهاي با اعتقادات يكسان.
فرقه معبد شيطان به اين علت شهرت بدي پيدا كرد كه در سخنرانيهاي آزاد پا را از حدود خود فراتر نهاد و از مسيحيت بنيادگرا شديدا انتقاد كرد. اين گروه بيشتر به خاطر ساخت مجسمهي بَفِمِت( بت يا الههاي در زمان قرون وسطاي لاتين. م) در شهر ديترويت مشهور است، شهري كه مسئولاناش با ساخت مجسمهي ده فرمانموافقت كرده بود.
پيروان فرقه معبد شيطان معتقدند اگر مسيحيان مجاز به ابراز عمومي مذهبشان باشند، پس آنها نيز اين اجازه را خواهند داشت.
بعد از حكم هابيلابي(يك قاضي فدرال بهطور موقت فروشگاههاي هابيلابي را از الزامات و شرايط قانون بهداشت و درمان سال ۲۰۱۰ كه كارگران را براي كنترل مواليد، تحت پوشش بيمه قرار ميدهد، معاف كرد. زيرا ادعا كرده است اين قانون باورهاي مذهبي آن را نقض ميكند.[سايت موسسه مطالعات امريكا]. م) كه سازمانهاي مذهبي را از فراهم كردن الزامات كنترل جمعيت معاف كرد، فرقه معبد شيطان تصميم گرفت براي به چالش كشيدن قوانين ايالات متحده از موقعيتاش به عنوان يك مذهب استفاده كند. به ادعاي آنها قوانين “رضايت آگاهانه” كه پزشكان را مجبور ميكند پيش از انجام سقط جنين اطلاعات مورد تاييد دولت را به زن گوشزد كنند، با عقايد مذهبيشان در تضاد است زيرا از جانب اعضاي اين گروه برخي از اين اطلاعات غيرعلمي تلقي ميشوند.
فرقه معبد شيطان در ۲۰۱۳ مراسم “پينك مَس” (مراسم عشاء رباني صورتي- مراسمي كه در آن روح يك شخص مردهي غيرهمجنسگرا را تبديل به يك همجنسگرا ميكنند) را بر سر مزار مادر فِرِد فِلپس (كشيشي كه به شدت با همجنسگرايي مخالفت ميكند) برگزار كرد. فِلپس رييس كليساي وستبرو باپتيست (كليسايي داراي عقايد خاصي از جمله نفرت از همجنسگرايي، نفرت از يهوديان، نفرت از مسلمانان، نفرت از هندوها و نفرت از سربازان امريكايي (حتي كشتهشدگان) است[سايت ويكيپديا]. م) است؛ اين گروه مسيحي افراطي به خاطر عقايد ضدهمجنسگراييشان منفور هستند. در آن مراسم عشاء رباني صورتي يا همان پينك مس زوجهاي همجنسگرا سر مزار مادر فِلپس همديگر را بوسيدند تا روحاش در آن دنيا همجنسگرا شود.
مطلب مرتبط : آيا دين و علم تضاد دارند؟
۹. لوسيفرگرايي
شيطان پرستي لوسيفرگرايي
لوسيفريها بيشتر به همان شيطان پرستان پيرو لاوي شبيهاند. بيشتر آنها غيرمذهبي هستند و لوسيفر را به عنوان يك نماد (نماد شيطان پرستي) پذيرفتهاند. ۱۱ نشان قدرت لوسيفريها كه توسط كليساي بزرگ لوسيفر ايجاد شده است، نشان ميدهند چگونه لوسيفر نمايندهي ارزشهايي نظير خودمختاري و آزادي از “بردگي ذهني” است. بر اين اساس، لوسيفرگرايي بيشتر شبيه يك فلسفه است تا يك مذهب واقعي. كليساي لوسيفري نوين هدف اصلي لوسيفرگرايي را كمك به آدمها براي “پذيرش مسئوليت زندگي (آنها) و عمل كردن به صورت يك نماد اخلاق فردي، با استفادهي كامل از نيروي بالقوهي نبوغ (آنها) و در نتيجه استفادهي بهينه از فرصتها (آنها)” اعلام ميكند.
لوسيفريها لوسيفر را يك موجود كاملا متفاوت با شيطان ميدانند. كليساي بزرگ لوسيفر اعتقاد دارد واژهي “لوسيفر” (به معني “حامل روشنايي” يا “ستارهي صبح”) پيش از مسيحيت وجود داشته است و تغيير در ترجمهها و تفسيرهاي آن در طول تاريخ باعث شده تا لوسيفر و شيطان در مقام موجودي يكسان تلقي شوند.
شايد بزرگترين تفاوت ميان شيطان پرستان لوسيفري و پيروان لاوي آن است كه لوسيفر(حامل روشنايي) نماد آگاهي است، در حاليكه شيطان(ضديت) نمايندهي نفس اماره و عصيانگري است.
كليساي بزرگ لوسيفر داستان آدم و حوا را به داستان يونان باستان در مورد پرومته(زئوس در عصر آفرينش انسانها، پرومته را برگزيد تا همه چيز را به انسان بدهد جز آتش. پرومته دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. وقتي خبر به زئوس رسيد او را بر سر قله قاف (درقفقاز) برد و بست و به سزاي اعمال خود رساند.[سايت ويكيپديا ].م) تشبيه كرده است. اين داستان به داستان انجيلي وسوسهي آدم و حوا توسط مار در مورد خوردن ميوهيدرخت ممنوعه بيشباهت نيست.
هدف نهايي لوسيفرگرايي كمك به هر فرد است تا بتواند شعلهي سياهِ دروناش(آتش درونمان. آتشي كه شامل عقل، تصور و هواي نفس است.[سايت كليساي بزرگ لوسيفر].م) را شعلهور كند و به خودآگاهي برسد. لوسيفرگراها همه چيز را به پرسش فرا ميخوانند، بر جهل درونيشان غلبه ميكنند، و خواستههاي نفسانيشان را با عقلشان به تعادل ميرسانند.
مطلب مرتبط :۴۰ نشانه ، تصوير و نماد شيطانپرستي
۸. دو خداگرايي مسيحي
شيطان پرستيدو خداگرايي
طبق گفتهي يك شيطانپرست چندخداگرا به نام دايان وِرا، دوخداگراييِ مسيحي بخش كوچكي از شيطانپرستيِ خداگرايانه است. اين شكل از شيطان پرستي الهيات مسيحي را ميپذيرد و اعتقاد به يك جنگ هميشگي ميان خداوند و شيطان دارد. تفاوت عمده در اين جا است كه اين قبيل شيطان پرستان در اين نبرد شيطان را حمايت ميكنند. آنها اعتقاد دارند خداوند و شيطان قدرتمندترين موجودات جهان هستند و شيطان قدرت كافي براي غلبه بر خداوند را دارد و در نهايت فاتح اين جنگ خواهد شد.
وِرا ادعا ميكند ايدهي دوخداگرايي و جنگ خدايان از اعتقادات زرتشتي باستان ريشه ميگيرد كه در آن جنگ دائمي ميان اهورامزدا، خداي نور، و اهريمن، خداي تاريكي وجود دارد. برخي از اين شيطان پرستان نه تنها ابليس را ” بد” نميدانند بلكه وي را به علت آنكه به انسانها دانش و آزادي ميدهد ” خوب” ميدانند، در حاليكه اعتقاد دارند خداوند ميخواهد انسانها را به بند بكشد. بنابراين، دوخداگرايي مسيحي شكل معكوسي از مسيحيت است. شيطان يك قهرمان است، زيرا انسان را از شرارت و ظلم خدا آزاد ميكند.
۷. شيطان پرستي ضد كيهاني
شيطان پرستي ضد كيهاني
شيطانپرستي ضدكيهاني يا عرفانگرايي آشفته، معتقدند كه نظم كيهاني كه توسط خداوند آفريده شده است چيزي نيست جز يك دروغ بزرگ، و ماوراي اين توهم يك آشفتگي بيپايان و بينظم است. يكي از متخصصان اين شكل از شيطانپرستي يك مولف و پژوهشگر علوم غيبي است كه براي خود نام وِكسيِر۲۱۸ را برگزيده است. وكسير در يك مصاحبه بيان ميكند به خداي قادرِ مطلقي اعتقاد دارد به نام دِميِرج (جهانآفرين) كه در مذهب نورس (گروهي بودند كه بين قرون ۸ تا ۱۱ ميلادي به زبان نروژي باستان حرف ميزدند.[سايت ويكيپديا ].م) به عنوان اُدين (خداي خدايان.م) تفسير شده و همان خداي مسيحيت است. او محدوديتهايي – زمان، مكان و بدن- را آفريد تا روح آزادمان را به بند بكشد.
و در اين هنگام شخصيتهايي نظير لاكي (يكي از ايزدان اساطير اسكانديناوي. بسياري معتقدند اين نام از نام قديمي نورس، لوكا گرفته شده به معناي بسته شده. اين ميتواند وجه تسميهاي براي سرنوشتاش باشد. [سايت ويكيپديا].م) و شيطان پا به عرصه نهادند. آنها عليه قانون ظالمانهي دِميِرج ظغيان كردند و تصميم گرفتند قدرتاش را از بين ببرند.
از ميان ديگر خدايان ضدكيهاني ميتوان به تيامت (مادر نخستين خداي بابل.م)، بال (خداي باروري.م)، آسموديوس و ليليث( در تلمود نخستين همسر آدم معرفي شده است.م) اشاره كرد.
اين شكل از شيطان پرستي مانند بيشترِ گونههاي غير-لاوي، بسيار گمنام است و متاسفانه اطلاعات چنداني از آن در دسترس نيست. مشهورترين اعضاي آن جان نودوِيد، عضو يك گروه موسيقي بلك متال (از زيرشاخههاي نهايي موسيقي هوي متال با ضربآهنگ بالا و سريع، اشعار بيمار گونه، كلام هارش، همراه با جيغهاي گوشخراش [سايت ويكيپديا ].م) به نام ديسِكشن (كالبدشكافي.م) است. او يكي از اعضاي فرقه معبد نور سياه بود. نام پيشين آن گروه انسانگريزان لوسيفري بود؛ سازماني با هدف از بين بردن نظام دِميِرج و بازگرداندن جهان به وضعيت اصلياش، يعني آشفتگي. در اين معبد از نيايشهاي بسياري براي عبادت بتها و موجودات مختلف به ويژه ليليث استفاده ميشد.
۶. شيطانپرستي متعالي
شيطان پرستي
شيطان پرستي متعالي يك شكل منحصر به فرد از شيطان پرستي است كه توسط مردي به نام مت”دِ لُرد” زِين (Matt “The Lord” Zane) به وجود آمد. طبق آنچه در چند صفحهي ابتدايي كتاباش با عنوان شيطانپرستي متعالي عنوان كرده است، وي الاسدي مصرف ميكرد و ميتوانست شيطان را ببيند كه از بهشت طرد شده است، و بعد از آن تصوير ديگري ميديد از مردي كه پيش از تولدش با شيطان همپيمان شد. طبق اين پيمان، آن مرد بايد از جهنم اجتناب ميكرد، ولي در سراسر زندگياش هرگز ندانست چگونه بايد چنين معاملهاي را انجام دهد. در عوض، وي ديگران را به جهنم راهنمايي كرد در حاليكه متاثر از اين توهم فكر ميكرد واقعا كار خداوند را انجام ميدهد. زِين ميگويد:
شيطان ميخواست آن مرد هر آنچه را جهان به وي ميدهد تجربه كند و به جاي پذيرش اعتقادات خداوند، اعتقادات خودش را خلق كند. سفر مرد با تجربيات بسياري همراه بود، كه اين تجربيات به ديگران الهام ميبخشد كه در مسير مخالف ارادهي خداوند قدم بردارند و از خداوند جدا شوند. اين جدايي همان جهنمي است كه آدمها به سوياش ميروند. اين داستان هشداري راجع به لعنت ابدي نيست بلكه به تكامل روحاني اشاره ميكند.
شيطان پرستي متعالي دقيقا شكلي از تكامل روحاني با هدف نهايي بيعت دوبارهي فرد با چيزي است كه نمود شيطاني نام دارد. نمود شيطاني بخش پنهان شدهاي از نفس است كه از آگاهي جدا افتاده است. نمود شيطاني ما را از طريق كمك به پرورش آگاهيمان تحت تاثير قرار ميدهد. راههاي بسياري براي رسيدن به نمود شيطاني هر فرد وجود دارد، و براي قدم نهادن در راهي كه مقابل هر فرد گسترده شده است اجباري وجود ندارد.
۵. ديوپرستي
ديو پرستي
ديوپرستي به صورت تحتالفظي يعني “عبادت ديوان”، اگرچه ديوپرستان جديد واقعا ديگر ديوان را عبادت نميكنند. در عوض، آنها با ديوان “كار ميكنند” ؛ به اين صورت كه هر ديو به صورت يك نيروي يا انرژي است كه در آيينها يا جادوها به كمك فراخوانده ميشود. ديوپرستان سنتي واقعا ديوان را عبادت ميكردند؛ ديواني كه به ويژگيهايشان تجسم انساني ميدادند.
توجه به اين نكته ضروري است كه لزوما همهي ديوپرستان شيطانپرست نيستند، گرچه همهي آنها به صورت بالقوه اين ويژگي را دارند. هر ديوپرستي بتِ حامياش را برميگزيند، و مطمئنا در ميان گزينههاي مختلف، ميتوانند شيطان، نمايندهي عنصر آتش را نيز انتخاب كنند. هر چند، آنها ميتوانند از ميان مذاهب مختلف ديوان بسياري را نيز در فهرست گزينششان قرار دهند.
ديوپرستان سه تفسير متفاوت و محتمل از ديوان دارند. تفسير اول شبيه ديدگاه مسيحيان است – گناهكاران شرور و وسوسهگر. تفسير دوم مربوط به ديوپرستان سنتي است – ديوان تجسم نيروهاي انرژي هستند. تفسير سوم اين است كه “به سبب معني واژهي ديو كه همان قدرت خدايي است، ديوان شايستهي خدايي هستند” (لازم به ذكر است ديو يكي از واژههاي كهن است و قدمت آن به دوران آرياييان ميرسد. ديوان گروهي از پروردگاران آريايي بودهاند.
پس از جدايي ايرانيان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترك قديم يعني ديوها كه مورد پرستش هندوان بودند، نزد ايرانيان گمراهكنندگان و شياطين خوانده شدند. در زبان هند باستان دِوَ يا دَئوه به معني فروغ و روشنائي و نام خداست.[سايت ويكيپديا] در اين متن، ديو به عنوان معادل براي واژهي demon انتخاب شده است. م). صرفنظر از اينها، ديوپرستان اعتقاد دارند اعمالشان به تباهي يا جزاي الهي نميانجامد، زيرا اين اعمال “صرفا در تداوم اسطورههايي است كه نسل به نسل از مذاهبي به جاي ماندهاند كه مدتها از زمانشان گذشته است.”
۴. سِتيها (شيطانگراها.م)
شيطان گراها
فرقه معبد سِت توسط مايكل آكويينو تاسيس شد. آكويينو مرد دستِ راستِ لاوي بود كه پس از فروش دفاتر روحانيت توسط وي، كليساي شيطان را ترك كرد. اين ايده كه لاوي بتواند از كليساي شيطان كسب درآمد كند باعث شد اعضاي زيادي از جمله راهبهي اعظم ليليث سينكلار، كه نهايتا با آكويينو ازدواج كرد، از حضور در كليسا انصراف دهند. آكويينو و ديگر جداشدگان، فرقه معبد ست را بنا نمودند كه از جهات فلسفي با كليساي شيطان تفاوتهاي زيادي داشت.
شيطان پرستان پيرو لاوي به هيچ گونه بت يا خدا اعتقاد ندارند، در حاليكه شيطانگراها به يك موجوديت فوقبشري به نام ست (پادشاه حقيقي تاريكي و نام خداوند مرگ و عالم اموات در مصر باستان است [سايت ويكيپديا ].م) “اعتقاد” دارند. ست در مصر باستان خداي خشونت و بينظمي بود كه عاقبت با نام خداي تاريكي به دشمني با خدايان ديگر مصر پرداخت. به عبارت ديگر، ست “شيطانپرست اصلي است: ‘ خدايي’ عليه همهي خدايان دروغين و ذهني انسان”.
شيطان پرستان پيرو لاوي اعتقاد دارند هر يك از اعضا خداي خودشان، و در پي صعود به سوي الوهيت هستند. هدف شيطانگراها رسيدن به خپره (از اسطورههاي مصر باستان هم به معني سرگينچرخانان- نوعي سوسك- و هم به معناي قائم به ذات است. او در نزد شهروندان هليوپوليس، نمودار طلوع خورشيد بود و مانند سوسك، از جوهر خويش سر بر ميآورد و زادهي خويشتن است. خپره ايزد دگرگونيهاي حيات بود و هميشه از نو زاده ميشد [سايت ويكيپديا ].م) است؛ واژهاي مصري كه تقريبا به اين معني است كه ” من به وجود آمدهام”. شيطانگراها بر اين باور هستند كه هر فردي هرزگاهي به دنبال يك تجربهي الهي ميرود و همينطور اينكه از طريق توسعهي نفساني، جادو و روشهاي ديگر ميتوان تجربيات الهي بيشتري خلق كرد تا اينكه عاقبت به سطحي از الوهيت رسيد. اين مقصود نهايي انسان است.
۳. قرمزهاي شيطاني
قرمزهاي شيطاني
قرمزهاي شيطاني به مفهوم سنتي به شيطان اعتقادي ندارند، بلكه آن را يك نيروي سياه ميدانند كه از ازل وجود داشته است. تاني جاتسَنگ يكي از برجستهترين شخصيتهاي قرمزهاي شيطاني معتقد است كه ريشهي واژهي شيطان(يا همان سِيتان در زبان انگليسي.م) به تركيبي از دو واژهي پيش از سانسكريت برميگردد: ست، واژهاي به معني “تاريكي بيكران” و تان، كه نشان ميدهد چگونه اين نيرو امتداد يافت و به همه چيز نفوذ كرد. به عبارت ديگر ست يعني “وجود”، و تان يعني ” تبديل شدن به”. البته صحت يا نادرستي اين ريشهيابي از واژهي “شيطان” را نميتوان تاييد كرد.
قانونِ تان چگونگي سرايتِ ست درون هر موجودي را توصيف ميكند. هر مخلوقي به سرچشمههاي وجودي خود متصل است، و اين اتصالات شبكهي پيچيدهاي را ايجاد ميكنند كه اين شبكه به پيدايش زندگي باز ميشود. هر مخلوقي از ماهيت خويش پيروي ميكند و به صورت طبيعي با جريان چاكراي خويش در آرامش به سر ميبرد. ۹ اصلِ موضوعهي شيطاني بر اساس اين عقايد شرح داده ميشوند؛ به اين گونه كه هر موجودي متاثر از نيروي درونياش دائما در حال تغيير است و بر اساس محيط اطرافاش به تكامل ميرسد.
كساني كه مقابل ماهيتشان ميايستند، كيپلاث( كساني كه با گرايشهاي خويش در تضاد هستند. م) ناميده ميشوند.
طبق آموزههاي قرمزهاي شيطاني، كسي كه به شخص يا مخلوق ديگر بيحرمتي ميكند يا مقابل خويش ميايستد عمل شرورانهاي مرتكب شده است:
بيحرمتي به وجودِ هر مخلوق، سرپيچي از تماميِ اصول زندگي تلقي ميشود.[…] بيحرمتي به معنيِ ارج نگذاشتن به مخلوقات ديگر است؛ يا اينكه يك انسان به آنچه انساني از نوع ديگر بر اساس موجوديت يافته است، احترام نگذارد. اين بيحرمتي شرورانه است، و مثل جنگيدن عليه تاريكي بزرگ و بنابراين جنگيدن عليه خويشتن است. روح سياه در انسانِ ديگر همان روح سياهي است كه در شخص متخاصم وجود دارد. و آن روح سياه ميتواند از خروج از پوستهاش سر باز زند.
۲. شيطان پرستي چندايزدي
شيطان پرستيشيطان پرستي چند ايزدي
شيطان پرستي چندايزدي دقيقا شبيه اعتقاد به وجود چندين خدا در مقابل اعتقاد به وجود يك خدا است. مشهورترين سازمان شيطان پرستي چندايزدي كليساي عزازيل در شهر نيويورك است كه درهايش به روي همهي شيطان پرستان، پژوهشگران علوم غيبي و پيروان صراط چپ باز است. آنها بتهاي متفاوت و متعددي را گرامي ميدارند.
كليساي عزازيل به آنچه آن را ” خدايانِ برخاسته از غربِ جديد” مينامد، تمركز دارد – شيطان/عزازيل(يك شخصيت در اساطير عبري است كه نخستين بار در عهد عتيق ظاهر شد. در قرآن نامي از عزازيل برده نشده است. با وجود اين، در برخي متون اسلامي نام عزازيل به عنوان نام اصلي ابليس آورده شده است.[سايت ويكيپديا]. م)، ليليث، پرومته، ايشتار(نام يكي از الهههاي آشوري است. در اسطورهها او را ايزدبانوي نشاط عشق ميدانند. [سايت ويكيپديا]. م)، پان و لوسيفرِ سوفيا. (سوفيا يك الههي اسرارآميز بود كه تشابهات زيادي با داستان لوسيفر و همينطور با داستان آدم و حوا داشت).
همهي اين خدايان از جانب اديان ابراهيمي بدجنس و شرور تلقي شدهاند، با وجود اين، آنها از يك سو، نمايندهي ارزشها و اصولي هستند كه كليساي عزازيل قوياً بر آنها استوار است و از سويي ديگر، نمايندهي گرايشهاي اجتماعي هستند كه از جانب جناحِ راست مذهبي تقبيح شدهاند.
براي مثال، پرومته نمايندهي دانش و ادراك، و ايشتار نمايندهي طبيعت و تمايلات جنسي است. از همه مهمتر شيطان است كه از طريق به چالش كشيدن و طرف سوال قرار دادن اصول عقايد، آدمها را به تفكر ترغيب ميكند.
كليساي عزازيل خدايان را به شيوهي سنتي عبادت نميكند. بلكه، آنها خدايانشان را محترم و گرامي ميدارند و اغلب به سمت يك يا چند خدا كشيده ميشوند. آنها منكر وجود خدا هستند، و معتقدند قلمروي خدايان به طور كامل براي هيچ انساني قابل شناسايي نيست، و بنابراين پيرو فلسفهاي موسوم به اكنونگرايي هستند. كليساي عزازيل به شدت اعتقاد دارد خدايان، خود را در امور انساني ظاهر ميكنند، اموري همچون جامعه، اقتصاد و گرايشهاي مذهبي.
۱. فرقهي كاتولو
شيطان پرستيكاتولو
كاتولو، فرقهي كوچك عجيبي است كه نوشتههاي نويسندهاي به نام اچ.پي. لاوكرفت را با شيطان پرستي ، جادوي سياه و صراط چپ در هم آميختهاند. وِنجِر سِيتانيس، موسس اين فرقه، اذعان ميكند اغلب آدمها نوشتههاي لاوركرفت را حقيقي نميپندارند. وي در اين مورد اينگونه پاسخ ميدهد: “حقيقتي وجود ندارد. آنچه ذهن انسان حقيقي ميپندارد، اصلا وجود ندارد”. سِيتانيس ادعا ميكند هر فرد درونِ الگويي به نامحقيقت پذيرفته شدهي عمومي محبوس است، و وي قادر است حقيقت دروناش را طبق ارادهاش به هر شكلي درآورد.
سِيتانيس مينويسد: “خيلي وقت پيش، تصميم گرفتم به كاتولو، شيطان، نايِرلاثوتِپ، يوگ سُثُث(هر دو شخصيتهاي داستانهاي لاوركرفت هستند.م)، و تسالال اعتقاد آورم. اعتقاد من به اين موجودات پليدِ ژلاتيني، بالدار، كفرآميز و به شكل تهوعآوري مجعد قدرت ميدهد.”
فرقهي كاتولو مدعي هستند كهنهايزدان (اصطلاحي براي بت يا هر موجود فراطبيعي باستاني. و همينطور، يك اصطلاح مبهم كه در داستان كاتولو به بيگانگان ظاهرا زندهاي اشاره دارد كه نقش زيادي در رمان كوههاي ديوانگي( ۱۹۳۶) اثر لاوركرفت دارند. [سايت ويكيپديا] واژهي كهنهايزدان به عنوان معادل Old Ones انتخاب شده است. م) بينهايت سال پيش در زمين زندگي ميكردند و دانش تاريكي، ممنوعه و محرمانهشان را به انسانها منتقل كردند. خدايان ضعيفتر به زنجيره كشيده شدند و بر آنها تازيانه زده شد، و جهان با خون آنها خلق شد. برخي از خدايان ضعيفتري كه زنده ماندند، تصميم گرفتند خود را از زنجير برهانند و كهنهايزدان را از زمين بيرون كنند.
فرقهي كاتولو كهنهايزدان را مانند ديدگاهي كه شيطان پرستان نسبت به لوسيفر دارند، موجوداتي ميبينند كه ميخواهند به انسان دانش بياموزند و آنها را از بردگي رهايي دهند.
فرقهي كاتولو معتقد است اكثريت موجودات بشري زندگيشان را در زندان حقيقت پذيرفته شدهي عمومي سپري ميكنند و درد و رنجشان بهخدايان ضعيفتر انرژي ميدهد. تنها راه رهايي از اين زندان، بيداري و دستيابي به آگاهي حقيقي است. حقيقت والاتري كه اعضاي فرقهي كاتولو به آن اشاره ميكنند نامهاي ديگري نيز دارد، از قبيل شعلهي سياه، نشان شيطان، موهبت شيطان، يا نداي كاتولو.
همهي خدايان شرور – كاتولو، شيطان، لاكي و غيره – را ميتوان صرفا در امتداد “جوهرهي سياه بدون شكلي” تلقي كرد كه تحت حقيقت پذيرفته شدهي عمومي قرار دارند. اين خدايان را ميتوان واقعي يا نمادين دانست؛ و اهميتي هم ندارد افراد مختلف چه تفسيري از آنها داشته باشند. همهي آنها نمايندهي مفهومِخودتوانمندسازي هستند؛ مفهومي كه به عنوان عاليترين قانون اين فرقه شناخته ميشود.
دره محل زندگي ارواج و جن ها + تصاوير
دره ، دره ترسناك
دره اي اسرار آميز و مخوف و در عين حال زيبا به نام كال جني در دل طبس نهفته است كه هر كسي به تنهايي جرآت پا گذاشتن به اين دره را ندارد اين دره محل زندگي ارواح و جن ها بوده است.
بازديد : 124,612 نفر
حدود 31 كيلومتر كه از طبس به سوي بشرويه سرزميني اسرارآميز وجود دارد كه انگار مينياتوري رازآلود از گراندكانيون آمريكاست. يك دره ي خاموش، خنك و آبدار در دل پهنه اي داغ و تب دار كه آثار حيات در آن دست كم به دوران امپراتوري ساساني باز مي گردد. مردم محلي به آن كال جني مي گويند و البته توصيه اكيد مي كنيم كه هرگز به تنهايي در اين كال قدم نزنيد! حتي اگر به ارواح و جن هم اعتقادي نداريد.اين دره را كه طي سده هاي متمادي سيلاب هاي منطقه خراسان جنوبي تراشيده اند كال جني مي نامند. كال اصطلاحي است كه به دره يا مسير ايجاد شده به وسيله سيلاب ها و جريان آب اطلاق مي شود.دره
كال جني دره محل زندگي جن ها
كال جني يا دره جن ها دره اي است كه در شمال طبس و در اطراف روستاي ازميغان و در امتداد خروجي قناتي كه در نزديكي آن قرار دارد واقع شده و 35 كيلومتر با شهرستان طبس فاصله دارد. دره اي زيبا و حيرت انگيز كه بوميان قديمي آن را دره جن ها ناميده اند و آن را خوف انگيز و محل زندگي ارواح و جن ها ميدانستند.
براي دست يابي به كف دره نيازمند آشنايي به منطقه است. دره داراي ديواره هاي بلند و پرشيب است كه وارد شدن به آن ميتواند خطراتي به همراه داشته باشد. وجود تونل ها و خانه هايي بنام خانه گبرها در دل ديواره ها كه براي سكناي زرتشتيان زمان خود ساخته شده از ديگر جدابيتهاي اين دره است. ساخت اين تونلها و حفرها احتمالا به زمان ساسانيان برميگرده. اين حفره ها و تونلها در دامنه جداره هاي اين دره قرار گرفته اند. مسير دسترسي به اين حفره ها خيلي سخته. در مسير اين حفره ها تونل هايي ديده مي شه كه احتمالا راه هاي ارتباطي آنها با هم بوده.
كال جني دره محل زندگي جن ها
كال جني دره محل زندگي جن ها
همچنين بخوانيد : دره ي جن ها در يزد به نام “كال جني”
از آنجا كه رسيدن به كف دره براي برخي دشوار است حرفه اي ها 2مسير را پيشنهاد مي كنند. راه نخست اين است كه پس از جدا شدن از جاده آسفالت و دوراهي استخر شاعر و طي حدود 5كيلومتر جاده خاكي به دره مي رسيم، از آن پس مي توان از انتهاي جاده خاكي كه به نوعي ابتداي دره و در مجاورت كوه است پيش رفت.
كال جني دره محل زندگي جن ها
راه ديگر اين است كه از شكافي كه در ميانه راه خاكي است وارد دره شد. هر چند راه نخست بهتر است و در كنار آن چشمه آبي نيز مشاهده مي شود. بلد ها به همراه گردشگر ها مسير آب را دنبال مي كنند و در مسير، درخت هاي نخل و نيزار ها همچنين حالت U و گاهي V شكل شدن دره براي آنها چشم نواز خواهد بود.
چشمه هاي كوچك ميان راه را محلي ها شلن مي نامند و در تابستان و اوايل پاييز مي توان در آنها آبتني و خستگي راه را از تن به در كرد.
در مورد حفره هاي داخل ديواره ها برخي بر اين باورند كه ساخته دست انسان است و مشاهده برخي نشانه ها نيز اين ديدگاه را تأييد مي كند. براي نمونه در بخشي از كال جني و در ارتفاع 2 متري از سطح زمين يك چاه ورودي وجود دارد كه مي توان به درون آن رفت. در چاه كه 7 تا 8 متر بلندي دارد جاي دست ها و حفره هايي وجود دارد كه مي توان از آنها براي بالا رفتن بهره برد.
كال جني دره محل زندگي جن ها
در بالاي آن به تالاري بر مي خوريم كه 2 دالان دارد و هر كدام شامل چندين اتاق است. آنجا مي توان مطمئن شد كه همه اينها به وسيله بشر و در دل ديواره اين دره شگفت، پديد آمده است؛ تا جايي كه هنوز رد تيشه معمار هاي منسوب به دوره ساسانيان بر در و ديوار اتاقك ها باقي مانده است.
جن
1)محل زندگي جنها : جنها در سطح و زير زمين درياها و به طور كلي مي شود گفت در همه جا زندگي مي كنند جز قسمتهايي از زمين و دو آسمان آخر كه براشون ممنوع شده . با اين وجود جنها مكانهايي رو بيشتر دوس دارن كه عبارتند از : جاهاي خلوت و كم تردد كه كمتر مورد استفاده قرار مي گيرند مثل انباري ها ،زيرزمينها و ساختمونهاي قديمي. نكته اينكه جنها به طبقات بالاي برجها و مكانهاي پر تردد بدون ريتم خاص علاقه اي ندارند .
گفته ميشه كه كه جنها به زير درختان ميوه هم علاقمندند ودر آنجا نيز زيادحضور دارند البته برخي از عالمان اين ورطه گويند كه :اين فقط در بين عوام شايع است كه زيرزمينها، جاهاي تاريك و مرطوب مانند حمامها، چاهها و عمق جنگلها جايگاه جنيان است.
يكي از محلهاي ديگر مورد علاقه ي جنها جشنها و مخصوصا عروسي هاست . چون جنها به طور ذاتي عاشق رقص و آواز هستند در اين محل ها زياد حضور دارند .علاوه بر مكانها و شهر و روستاهاي ساخت انسان گروهي از جنها در دشت و جنگل و كوهه و غارها زندگي مي كنند اما آنها هيچ ساختمان سازي يا ساخت و ساز ي مثل آنچه انسان مي سازد ندارند
۲)صدا و زبان جن: طول موج صداي جن با صداي انسان فرق داره به همين دليل انسان قادر به شنيدن صداي جن نيست به استثناي افرادي خاص كه اين توانايي رو دارند
البته نحوه ي دريافت صداي جن از طرف اين افراد هم يكسان نيست مثلا بعضي به صورت صداي نواري كه داره جمع ميشه اين صدا رو تشخيص ميدن و بعضي ديگر به صورت زمزمه و .... نكته ي جالب اينكه جنها قادرند صداشون رو طوري تغيير بدن كه فردي كه قادر به شنيدن صداشونه نتونه بشنوه اما نمي تونن كاري كنن كه كسي كه قادر به دريافت صوتشون نيست بتونه صداشون رو بشنوه . نكته ي جالبتر اينكه زبان خود جن ها هم با هم فرق مي كنه
جن
ما با اين وجود اونها قادرند با سه نوع موجودات يعني انسان ، حيوان و خودشون مكالمه كنن و ارتباط زباني برقرار كنن. البته بايد اشاره كنم كه اين توانايي جنها بيشتر به خاطر توانايي آنها در ارتباط برقرار كردن ذهني است به عبارت ديگر آنها مي تونن به راحتي مفهوم و مطلبي رو كه مي خوان انتقال بدن و بالعكس مفهوم پشت كلمات و واژه ها رو حتي اگه بيان نشن ، دريافت
جن/نكاتي درمورد جن/محل زندگي جن به همراه تصاوير
رواح چگونه نكثير مي شوند؟
جن ها و ارواح چه نوع ارتباط جنسي دارند؟ آنها چگونه زاد و ولد مي كنند؟ اين سوالات و سوالات ديگر در رابطه با زاد و ولد اجنه را در ادامه بخوانيد.جن ها و ارواح
يكي از سوالات مطرح در خصوص اجنه اينكه، آيا ارتباط جنسي جن ها براي زاد و ولد مثل انسان ها است؟
پاسخ:
از آيات متعدد قرآن كريم،[1] استفاده مي شود كه، جنّيان چون انسان ها با يكديگر سخن مي گويند و يكديگر را به نيكوكاري دعوت كرده و از عذاب خدا مي ترسانند. همچنين همانند انسان ها زندگي و مرگ دارند،[2] داراي تكليف و حساب رسي، عقاب و ثواب هستند.[3] داراي اديان مختلف بوده و به نبوّت رسول خدا(ص) ايمان آورده اند.[4]
اما اين كه تكثير و زاد و ولد جنّيان چگونه است، آيات و روايات صريح در اين زمينه نداريم، ولي با استفاده از برخي از آيات قرآن مي توان استنباط كرد كه آنان داراي نر و ماده هستند و همانند انسان ها مقاربت و نزديكي جنسي دارند. در اين جا به آياتي اشاره مي شود:
اجنه و ارواح
نحوه زادو ولد ارواح و اجنه
الف. «سُبْحانَ الَّذي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ»؛[5] منزّه است آن خدايي كه همه جفت ها را بيافريد، چه از آنچه زمين مي روياند و چه از نفس هايشان و چه آن چيزهايي كه نمي شناسند. استناد كرد؛ طبق اين آيه شريفه، نبات و انسان ها نر و ماده دارند و نيز چيزهايي كه ما آنها را نمي شناسيم.
جمله «وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ» جنّ را نيز شامل مي شود كه نر و ماده دارند ولي ما چگونگي آن را نمي دانيم. [6] البته اين در صورتي است كه مراد از «الازواج» در آيه اصناف نباشد.
ب. «وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛[7] و از هر چيز جفتي بيافريده ايم، باشد كه عبرت گيريد. اين آيه صراحت دارد در اين كه نر و مادگي در بيشتر مخلوقات هستي جريان دارد و جمله «كُلِّ شَيْءٍ» به طور حتم جنيّان را نيز در بر مي گيرد.[8]
ج. «وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِ»؛[9] و نيز مرداني بودند از آدميان كه به مرداني از جنّ پناه مي بردند. از اين آيه استفاده مي شود كه بين جنّيان نيز زن و مرد وجود دارد.[10]
تا اين جا با استناد به آيات ياد شده به دست آمد كه جنيان نيز مانند انسان ها داراي جنس نر و ماده هستند، اما در چگونگي مقاربت و نزديكي آنان و تكثيرشان مي توان به آياتي كه در وصف حوريان بهشتي هست تمسّك نمود و آن اين كه خداوند سبحان در وصف حوريان بهشتي مي فرمايد:«لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌ»؛[11] حوريان بهشتي را قبل از شوهرانشان نه آدمي دست زده و نه جنّ. مفسّران از اين آيه نكات زير را استفاده نموده اند:
1. براي جنيان نيز ثواب و پاداش هست.[12]
2. همان گونه كه خداوند به نيكوكاران و مؤمنان از انسان، حوريان انسي بهشتي هديه مي كند كه قبل از آنان هيچ انساني با اين حوريان نزديكي نداشته به نيكوكاران و مؤمنان از جنّ نيز حوريان جنّي را هديه مي كند كه قبل از آنان هيچ جنّي با اين حوريان نزديكي نكرده است.[13]
3. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ» در آيه، به معناي «لم يفتضهن» است و افتضاض؛ يعني آميزش به گونه اي كه پرده بكارت پاره شود و از آن خون بكارت جاري شود. [14] از آن جايي كه قرآن مي فرمايد:«قبل از شوهرانشان هيچ انسان و جن با آنان نزديكي نكرده»، معنايش اين است كه جنّ نيز همانند انسان زنان را لمس و با آنان همانند آدمي نزديكي و آميزش مي كند. بنابراين، مي توان از اين آيه استفاده كرد كه تكثير و زاد و ولد جنّ، همانند تكثير و زاد و ولد انسان ها به وسيله مقاربت و نزديكي نر و ماده صورت مي گيرد.
ولين انساني كه خلق شده حضرت آدم (ع) مي باشد و همه ي ما از نسل آن حضرت هستيم و آن حضرت را ابوالبشر يعني پدر تمام انسان ها مي گويند . آيا اجنّه هم اين چنين پدري دارند كه ديگر اجنه از نسل او باشند ؟
بلي ، اجنه نيز داراي پدري هستند كه اولين مخلوق جن مي باشد و نام او « شومان » است . در روايتي شخصي از حضرت علي (ع) پرسيد : « پدر اجنه كيست ؟ » حضرت در جواب آن شخص فرمودند : « نام پدر اجنه ، شومان است . »
اجنه از نظر خلقت و تركيب همانند انسانها كه داراي شكل ها ، نژادها و رنگهاي مختلف هستند ، داراي انواعي هستند كه از جمله آنها عبارتند از :
1. جن : « اذا اراد العرب الجنّ خالصاً » ، وقتي عرب وجود جن را به تنهايي در نظر بگيرد لفظ جن را بكار مي برد .
2. عامر : به گروهي از اجنه گفته مي شودكه با مردم نشست و برخاست دارند و با آنان زندگي مي كنند .
3.شيطان : به گروه بد ذات و خبيث اجنه گفته مي شود .
4.عفريت : به آن گروه از اجنه مي گويند كه داراي مقام و منزلت والايي بوده و از قدرتهاي فوق العاده اي بهره مند هستند . از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمودند : « اجنه اميراني دارند كه به آنها عفراء مي گويند .»
اگر از قدرت تسلتطون به جن ها مطمينيد.ميتونيد حتي فكر تمسخر رو هم از ذهنتون بيرون كنيد.
از دخالت جن ها در زندگيتون نكراني نداريد ز براي ارتباط با جن ها هنوز هم مصر هستيد.
بايد با يكي ديگر از ملزومات اين ارتباط آشنا بشيد.كساني كه قصد ارتباط با جن ها رو دارند. بايد اعصاب و قلب قوي داشته باشند.صحنه هاي دلخراش و ترسناك:آشفتشون نكنه.و جرات زيادي داشته باشند.
جن ها موجوداتي بي اندازه حساس هستند.واكثرا اخلاق تندي دارند. محبت و حشمشون در منتها درجه است. براي همين بايد در مورد جن ها با احتياط زيادي رفتار كرد.
در علوم خفيه هم پله پله و مرحله به مرحله سطح آگاهي و قدرت بالا ميره.
در شروع هر مرحله حقايق تلحي در مورد ارتباط با دنياي {ماورالطبيعه}به شما گفته ميشه و بعد
شما بايد تصميم بگيريد كه ادامه بدبد و به مرحله بالاتر برسد يا نه.
مطالب ارتباط با جن.ذره اي از همون حقايق تلخ هستند. و مينويسم تا اين شوق و اشتياق اوليه كه طبيعيه و در همه نو آموزهاي علوم خفيه هست. كمي تعديل بشه. شما در هيچ كتابي نمي توانيد مطالبي راجع به محدودييتهاي ارتباطي كه جنها ايجاد ميكنند پيدا كني.
تنهايي در زندگي شخصي. ازدواج براي كساني كه وارد دنياي جنها بشن خطرناك و سخته. اولن بخاطر اينكه ممكنه مجبور به مخفي كردن تمام حقايق و مكنونات قلبي و آگاهي ها از همراه زندگيتون باشيد. بعد هم بخاطر اينكه هر خطاي كوچكي كه باعث دلخوري يا دشمني جنها بشه، خطري براي زندگي خانواده و عزيزان شماست.خودخواهي نيست كه آدم براي تنها نبودن خودش ديگري رو با خطر مرگ روبرو كنه؟ بگذريم از عوارض ديگه ي اين وادي كه مثلا مي تونه شما رو دچار مشكلي مثل "پرش" كنه كه اون وقت تحمل كردن موجودي كه معلوم نيست خودشه يا در حال "پرش" صبوري زياد مي خواد!
بائل:
اولين و بزرگترين شيطان (جني ) كه حضرت سليمان آنرا به بند كشيد بائل نام داشت . شيطاني نامرئي كه در اشكال گوناگون ظاهر مي شد گاهي وقتها مانند گربه و بعضي وقتها مانند يك وزغ و گاهي اوقات بصورت يك مرد كه اورا مي شناسيد. بائل بيش 66 سپاه از شياطين را فرماندهي مي كند و فرماندهي منطقه جنوب با اوست .
آگارس:
دومين شيطان(جني ) بود كه حضرت سليمان آنرا به بند كشيد. فرماندهي منطقه شرق بر عهده اين شيطان بود. معمولا خود را بصورت يك مرد سوار بر تمساح و يا يك پيرمرد آرام نشان مي دهد. آگارس علاقه زيادي براي بردن آبروي انسانهاي مومن و روحاني دارد. آگارس جني است كه مسئول بوجود آمدن زلزله مي باشد. 31 سپاه از شياطين تحت اختيار او هستند.
واساگو:
معروف به شاهزاده شكست ناپذير . از نظر طبيعت و رفتار مانند آگارس عمل مي كند. سپاهيان او هستند كه به انسانها كمك مي كنند تا از امور مخفي و پشت پرده سر در بياورند . او تسلط فوق العاده اي به اتفاقاتي كه در گذشته رخ داده دارد.
ساميجينا:
علامت اصلي اين جن(شيطان) آن است كه در مقابل انسانها بصورت الاغ و يا اسب ظاهر مي شود. اين شيطان صداي بسيار خشني داشته و 30 سپاه از شياطين را رهبري مي كند.او شعبده بازي و سحر به انسانها مي آموزد ، بعلاوه آنكه مسئوليت ارواح انسانهايي كه با بار گناه زياد مي ميرند نيز با اوست.
مارباس:
معروف به روح پنجم . او رهبريست بسيار توانا بصورت يك شير بزرگ ظاهر مي شود اما اگر انساني از او بخواهد خود را بشكل انسان مي كند.هميشه در حاله اي از ابهام و راز سخن مي گويد و به انسان از بيماريها خبر مي دهد. او هنر و دانش و علم مكانيك را بخوبي مي داند. 36 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند.
والفور:
ششمين جني (شيطاني ) كه حضرت سليمان آنرا به بند كشيد . او شاه بزرگ است با تنه شير و سر دختري ايراني . او در نظر بيننده هميشه آشنا مي آيد. اما از اين آشنايي سوء استفاده كرده و چيزهاي روحاني مختلفي را از انسان به سرقت مي برد. 10 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند.
آمون :
اين شيطان بسيار بزرگ و قدرتمند است . او شمايل گرگي را دارد كه بدن مار دارد و شعله هاي آتش را از دهانش به بيرون استفراغ مي كند. بعضي وقتها به شكل انساني با دندان سگ ظاهر مي شود و يا به مانند كلاغ سياه . او جني است كه از گذشته و آينده خبر مي دهدو بين دوستان اختلاف و تفرقه مي اندازد. 40 سپاه از شياطين تحت فرمان او خدمت مي كنند.
بارباتوس :
هشتمين جني (شيطاني ) بود كه حضرت سليمان آنرا به بند كشيد. قدرت فراواني دارد . آواز پرندگان و پارس كردن بي وقفه سگها بخاطر اوست . او همان جني است كه به ساحران كمك مي كند تا مكان گنجينه ها و دفينه ها را بيابند. او بعضي وقتها انسانها را به نيكي دعوت مي كند و معمولا علاقه زيادي به برقراري ارتباط با انسانهاي قدرتمند دارد.بيش از 30 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند.
پايمون :
نهمين شيطان . شيطاني بزرگ و بسيار قدرتمند. معمولا خودش را بصورت مردي نشسته بر جماد شتر كه يك ترامپت نيز بر دست خود دارد و تاج با شكوهي نيز بر سر دارد. آري او خالق و خداي موسيقي است . اين شيطان از تمامي علوم سر در مي آورد . اين مهم ميسر نمي شود مگر آنكه ساحر او را به نوعي وادار به پاسخگويي كند.آنچه كه در دل زمين و دريا هست را مي داند.200 لشگر از شياطين تحت فرمان او هستند.آنچه كه در باره اين شيطان جالب است كه بدانيد آن است كه بعضي از اعضاي سپاه او را ملائكه تشكيل مي دهند(5 سپاه از 200 سپاه). البته سپاهش به جهت بزرگي 2 فرمانده به نامهاي لابال و آبالي دارد.
بائر:
دهمين جن( شيطان ) كه حضرت سليمان اورا به بند كشيد . او معمولا بصورت خورشيد ظاهر مي شود.او استاد فلسفه و اخلاق و هنر و منطق است و اطلاعات بسيار زيادي درباره گياهان دارد . فضل و بخشش زياد است.50 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند.
جوشيون :
شيطاني قدرتمند و قوي . همه چيز را درباره گذشته و حال و آينده مي داند. معاني را بخوبي مي داند. معمولا پاسخ دهنده اي توانا به سوالات بشر است.عطا ، افتخار و عزت و دوستي برايش هيچ ارزشي ندارد. بيش از 40 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند.
سيتري :
دوازدهمين شيطاني كه حضرت سليمان او را به بند كشيد.شاهزاده اي بزرگ كه سر پلنگ و تنه گاو به همراه بال دارد. اما پس از طرد شدن گاها بشكل بشر و بسيار زيبا مقابل انسان ظاهر مي شود. حتي گاهي وقتها بصورت زن برهنه و زيبا ظاهر مي شود. اين همان شيطاني است كه عشق بسيار شديد را بين زن و مرد ايجاد مي كند. 60 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند.
بلد يا بيلد :
سيزدهميم جن(شيطاني ) كه حضرت سليمان او را به بند كشيد . سيمايي بس مهيب دارد. معمولا اورا سوار بر اسبي رنگ پريده با آلات موسيقي در دستانش مي بينند . در اولين ملاقاتش با انسان ها معمولا خود را بسيار خشمگين نشان مي دهد. مواجه با او به شجاعت خيلي زيادي نياز دارد. بيشتر در نواحي جنوب و شرق ديده مي شود . اگر در تعامل با او ساحري نا توان باشد بيلد او را نابود خواهد كرد. ساحراني كه با اين شيطان بيعت كرده اند معمولا حلقه اي از جنس نقره بر دست چپشان به نشان بيعت در دست دارند. اين شيطان مهارت خاصي در ايجاد عشق ميان زنان و مردان دارد. 85 سپاه از شياطين تحت فرمان او خدمت مي كنند.
لرايخا :
چهاردهمين جني( شيطاني ) كه حضرت سليمان او را به بند كشيد . شيطاني است بسيار قدرتمند . او معمولا خود را بصورت تير اندازي كه لباسي سبز رنگ به تن دارد نشان مي دهد. ساحران از او درباره نتيجه جنگها و مسابقات در سرتاسر دنيا سوال مي كنند ( او همه را مي داند).30 سپاه از شياطين تحت فرمان او خدمت مي كنند .
اليگوس:
پانزدهمين جن (شيطاني ) كه حضرت سليمان او را به بند كشيد. شيطاني بسيار قدرتمند كه خودش را بصورت سربازي كه پرچم در دست دارد نشان مي دهد و گاهي وقتها بصورت مار ظاهر مي شود.او از مطالب پنهاني خبر دارد . بخصوص آنكه عاقبت و سرنوشت سربازان در ميدان نبرد را مي داند.60 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند.
زپار :
شانزدهمين جني (شيطان) كه حضرت سليمان اورا به بند كشيد . در مقابل انسان معمولا بصورت سربازي با لباس و زره بر تن ظاهر مي شود . او او عامل اصلي است كه باعث مي شود زنان بطور ناگهاني عاشق مردي شوند.البته تخصص خاصي در بدبخت كردن و بي ثمر كردن آن عشق نيز دارد. اين شيطان 26 سپاه از شياطين رده پايين را رهبري مي كند .
بوتيس :
هفدهمين جن (شيطان) كه حضرت سليمان او را به بند كشيد . او به انسانهاي خائن و زشت خو و بد نهاد كمك مي كند تا اميالشان را عملي كنند . گاهي وقتها در مقابل انسان بصورت انساني كه شمشيري نوراني در دست دارد ظاهر مي شود. همه چيز را درباره گذشته مي داند.
بادين :
هجدهمين جن (شيطان) كه حضرت سليمان اورا به بند كشيد . ظاهرش مردي قوي هيكل با دم مار كه نشسته بر اسبي رنگ پريده . او خواص گياهان را بخوبي مي داندو سنگ هاي گرانبها و با ارزش را بخوبي مي شناسد. اين شيطان استاد نقل و انتقال است . بطور ناگهاني مي تواند يك انسان را از كشوري به كشور ديگر منتقل كند. بيش از 30 سپاه از شياطين در اختيار و فرمان او هستند .
سالوس :
نوزدهمين شيطاني ( جن ) كه حضرت سليمان او را به بند كشيد . او بسيار شجاع بوده و هميشه او را به شكل سربازي سوار بر تمساح با تاجي بر سر مي بينند.او تبحري خاص در ايجاد عشق ميان زنان و مردان دارد . 30 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند.
پورسون :
بيستمين جن (شيطاني) كه حضرت سليمان او را به بند كشيد . او خوش منظر بوده و بصورت مردي با چهره شير ظاهر مي شود.گاهي وقتها بصورت آدمي خائن و بدنهاد كه سوار بر خرس است ظاهر مي شود.قبل از امدنش صدايي مانند صداي ترامپت شنيده مي شود.او از همه امور پنهاني باخبر است و مي تواند گنجينه ها را پيدا كند.و همه چيز را درباره گذشته و حال مي داند. او مي تواند بدن انسان را گرفته و او را به پرواز در آورد. تسلط او به امور زميني واقعا كم نظير است. اين شيطان در برخي امور الهي نيز اطلاعات دارد. 22 سپاه از شياطين تحت فرمان او هستند .
بعضي از اسامي شياطين جني عبارتند از : 1 - حارث2- زهاء 3- خنزب 4- ولهان 5- خناس 6 - ابليس
الحارث : اسم شيطان در آسمان است
خنزب : شيطان مخصوص نماز كه انسان را در نماز وسوسه مي كند .
الزهاء : شيطان ويژه شب كه بندگان را به خواب بيشتر فرا مي خواند.
ولهان : شيطان مامور وضو كه انسان را وسوسه مي كند وضو را بدون ((بسم الله الرحمن الرحيم )) به پايان برساند.
خناس: شيطاني كه در سينه ها وسوسه مي كند .
ابليس : رهبر شياطين جني است كه از دستور خداوند سبحان سر پيچي كرد و از در گاهش رانده شد
معرفي عجايب هفتگانه جديد جهان + عكس
ديوار بزرگ چين ، آرامگاه تاج محل (هند) ، شهر باستاني پترا (اردن) ، مجسمه حضرت مسيح ريودوژانيرو (برزيل) ، ويرانه هاي ماچو پيكچو متعلق به تمدن اينكا (پرو) ، هرم و بقاياي شهر چيچن ايتزا متعلق به تمدن مايا (مكزيك) و كولوسئو رم (ايتاليا) به عنوان عجايب هفتگانه جديد جهان انتخاب شدند.
چيچن ايتزا
چيچن ايتزا اثري باستاني از تمدن مايا است كه در كشور مكزيك واقع شده است. اين اثر جزو ميراث جهاني يونسكو به شمار ميرود. در سال ۲۰۰۷ ميلادي، اين اثر به همراه ۶ اثر ديگر در يك راي گيري جهاني به عنوان يكي از عجايب هفتگانه جديد معرفي شدند.
محوطه (سايت) چيچن ايتزا شامل چندين ساختمان سنگي است كه قبلاا به عنوان قصر، معبد، حمام، مغازه و ... به كار ميرفته اند. مطرح ترين قسمت هاي آن عبارتند از
* El Castillo (قلعه)
o مهمترين اثر اين مجموعه، El Castillo ( به معناي قلعه در اسپانيولي) است كه عبارتست از هرمي پلكاني كه از هر چهار طرف داراي پلههايي تا بالاي هرم است. اين معبد، متعلق به خداي آسمان بوده است.
* معبد جنگجويان
* محوطه بازي
* ساير سازه ها
o معابد و سازههاي ديگري نيز در محوطه اثر تاريخي چيچن ايتزا قرار دارند.
مجسمه حضرت مسيح برزيل
مجسمه مشهوري كه در برزيل در شهر Rio de Janeiro قرار دارد و بسياري از مردم آن را در تلويزيون ديده اند در حقيقت مجسمه مسيح منجي است. اين مجسمه با 125 فوت ارتفاع در سال 1926 و در ارتفاع ۷۱۰ متري نوك كوه Corcovado ساخته شده است. مجسمه مذكور حالت ايستاده عيسي مسيح را در حاليكه دستان خود را كاملاً باز كرده است نشان مي دهد كه اين حالت نشان دهنده پذيرش همه انسانها در آغوشش است. مجسمه عيسي مسيح نشانه برزيل است كه امروزه شهرتي جهاني پيدا كرده است.
توريستهايي كه از برزيل ديدن مي كنند حتماً به ديدن اين مجسمه نيز مي روند. دست چپ اين مجسمه به سمت شمال شهر Rio de Janeiro و دست راست آن به سمت جنوب شهر اشاره مي كند. مناظر بسيار جذابي را مي توان از آنجا مشاهده كرد كه نفس را در سينه تماشاچي حبس مي كند. اين مناظر شامل شهر Rio، خليج، كوه Sugarloaf و ساحل رودخانه هاي Copacabana و Ipanema مي شود. علاقمندان به فوتبال نيز مي توانند منظره اي از استاديوم را مشاهده نمايند.
كولوسئوم
Coliseum معروفترين آمفي تئاتر دايره وار(بيضي) عظيم تاريخي كه تعداد رديفهاي صندلي آن به تعداد پنجاه هزار وداراي ۸۰ در ورودي است. واژه كلوسئوم به معني «جايگاه بزرگ» نام ديگر آن آمفي تئاتر فلاويوسي(amphitheaterum flaviusi) است. ساخت كولوسئوم توسط Vespasian (وسپاسين)امپراطور سالهاي ۶۹ تا ۷۰ روم پايه گذاري شد، پس از آن پسرش Titus (تيتوس)در سال ۸۰ بعد از ميلاد آنرا بنا كرد، كه نهايتا توسط Domitian (دومتين)برادر Titus كه در سال ۸۱ بر وي غلبه كرد و بر جايگاه امپراطور روم نشست، كامل شد و به پايان رسيد. كولوسئوم به عنوان اولين آمفي تئاتر دائمي و ماندگار ساخته شده در روم، در زمينهاي باتلاقي ما بين تپههاي Esquiline(اسكوئيلين) و Caelian(كائلين) واقع شده بود.
در اين مجموعه امپراطور روم شاهد فجيع ترين جنايات به شكل كشتار بردگان و مسيحيان بودهاست نبردهاي خونين بر سر مرگ و زندگي گلادياتورها يكي از سرگرميهاي روزانه امپراطوران و اشرافيان روم بودهاست قدمت تاريخي و شكوه و جلال اين عمارت از يك سو و كارامدي آن براي اجراي نمايش و امكان كنترل جمعيت، از سوي ديگر، باعث شد اين سالن يكي از بزرگترين بناهاي معماري روم باستان به شمار ميرفت.
پلان اين مجموعه به شكل بيضي به قطرهاي ۱۸۸ و ۱۵۶ متر زير بناي آن حدود ۶ جريب ميباشد ارتفاع آن تقريبا به اندازه يك ساختمان۱۵ طبقه ميرسد(حدود۴۸متر) كف صحنه چوبي است و در زير آن مجموعهاي از اتاقها و گذرگاهها براي عبور حيوانات وحشي و ساير تداركات لازم جهت راه اندازي و اجراي نمايش قرار گرفتهاست. تعداد ۸۰ ديوار به عنوان تكيه گاه براي طاقهاي گنبدي شكل، گذرگاهها، پلكان و رديفهاي صندلي، روي صحنه قرار گرفتهاست. لبه بيروني طاقهاي متوالي باعث اتصال طبقات مختلف و پلكان بين آنها به يكديگر شدهاست. نماي داخلي Coliseum از بالا سه رديف طاقهاي گنبدي شكل رو در روي ستونها و سر ستونها قرار گرفتهاند،
در ستونهاي طبقه اول سبك معماري دوريك (Doric)، در طبقه دوم سبك ايونيك (Ionic)، و در طبقه سوم سبك قرنتي (Corinthian) كه نزديك به سبك كلاسيك يونان بود، به كار رفتهاست.اين بنا به دليل عبور و مرور آسان جمعيت به داخل و خارج ميدان يكي از شاهكارهاي مهندسي است در بالاي اين سه طبقه اصلي، طبقه زيرشيرواني شامل ستونهاي مستطيل شكل سبك قرنتي قرار دارد، فضاي بين ستونها با ۴۰ عدد پنجره كوچك مستطيل شكل پر شدهاست.
در قسمت بالا، ديواركوبها و بندگاههايي وجود دارد كه تيركهايي را كه سايه بانها به آنها آويزان است، نگه داشتهاند. در ساخت عمارت با دقت بسياري از انواع تركيبات ساختماني استفاده شده، براي فونداسيون از بتون و براي ستونها و طاقها از سنگ آهك (تراورتن) استفاده شده، در ستونهاي به كار رفته براي ديوار دو طبقه زيرين، از نوعي سنگ متخلخل به نام توفا (Tufa) استفاده شدهاست. براي طبقات فوقاني و اكثر طاقها از آجر بتوني استفاده شدهاست.
ديوار چين
ديوار چين كه يكي از هفت اعجاز جهان شمرده مي شود، در جهان به لحاظ زمان ساخت طولاني ترين و بزرگترين مهندسي تدافعي نظامي در قديم است .
اين ديوار در نقشه جغرافيايي چين ۷۰۰۰ كيلومتر امتداد يافته است. اين اثر سال ۱۹۸۷ در "فهرست ميراث جهاني " ثبت شد. تاريخ ساخت ديوار چين به قرن ۹ قبل از ميلاد باز مي گردد.
حكومت وقت چين براي جلوگيري از حملات مليت هاي شمالي ، برجهاي آتش براي خبر رساني و يا قلعههاي مرزي براي حصول اطلاعات دشمن را در ارتباط با ديوار و بر روي آن ايجاد كرد .
در دوره حكمراني سلسلههاي بهار وپاييز و كشورهاي جنگجو ،ميان دوك ها جنگ بر پا شد و كشورها با استفاده از كوههاي مرزي به ساخت ديوار پرداختند تا سال ۲۲۱ قبل از ميلاد ،امپراتور چين شي خوان پس از به وحدت رساندن چين ، ديوارهاي دوك ها را به هم متصل كرد كه به صورت ديوار بزرگ در مرزهاي شمالي بر روي كوهها در آمد . او مي خواست با اين كار از حملات دشمن به مراتع شمالي جلوگيري كند.
در اين زمان طول ديوار چين به ۵۰۰۰ كيلومتر مي رسيد. در سلسله خان پس از سلسله چين طول ديوار به ۱۰ هزار كيلومتر رسيد. در تاريخ دو هزار و اندي ساله چين، حكمرانان دوران مختلف به ساخت ديوار چين پرداختند . تا اينكه طول ديوار به ۵۰ هزار كيلومتر رسيد. اين ميزان معادل گردش به دور كره زمين است .
ديواري كه اكنون مردم مشاهده مي كنند ، ديوار متعلق به سلسله مينگ (سال ۱۳۶۸ – سال ۱۶۴۴ ) است از غرب به دروازه " جايو گوان " در استان گان سو چين و از شر ق به ساحل رود يالو جيان در استان ليائو نينگ در شمال شرقي چين منتهي مي شود و درميان آن ۹ استان- شهر و ناحيه خود مختار به طول ۷۳۰۰ كيلومتر وجود دارد و مردم انرا ديوار طولاني مي نامند.
ديوار چين به عنوان پروژه تدافعي بر روي كوهها ساخته مي شد از بيابان ها مراتع و لجنزارها عبور مي كرد . كارگران طبق عوارض زميني ،ساختار متفاوتي براي ايجاد ديوار در نظر گرفتند كه درايت و عقل نياكان چين را نشان مي دهد. ديوار بر مسير كوههاي پر فراز و نشيب امتداد يافته است . در بيرون ديوار پرتگاههاي بلند ديده مي شود . در واقع كوه و ديوار به يكديگر پيوند خورده اند . لذا دشمن به هيچوجه قادر به نفوذ به اين ديوار نبود . ديوار چين معمولا با آجرهاي بزرگ و سنگ مستطيل ساخته شده و در وسط ان خاك و خرده سنگ ريخته شده و ارتفاع ان ۱۰ متر است در پهناي ديوار براي عبور چهار اسب كافي است و در يك رديف عرض آن ۴ -۵ متر است تا در زمان انتقال غلات و سلاحها مشكلي ايجاد نشود .
طرف دروني ديوار، نرده سنگي و در وجود دارد كه به آساني حركت مي كند . در فاصله معييني سكوي ديواري ويا برج آتش براي خبررساني ساخته شده است . سكوي ديواري براي ذخيره سلاحها و غلات و استراحت سربازان است و در جنگ مخفيگاه بوده است . هنگامي كه دشمن دست به حمله مي زد برج هاي آتش روشن مي كردند و سراسر كشور از حمله آگاه مي شدند .
اكنون مقاومت ديوار چين به عنوان يك مانع نظامي از بين رفته است. اما زيبايي معماري مخصوص آن ديدني است . زيبايي ديوار چين پر ابهت ، و باعظمت است. از دور ديواري بلند و پر پيچ و خم بر روي كوهها همانند اژدهايي در حال حركت به چشم مي خورد و صحنهاي شكوهمند ايجاد شده است . از نزديك ، دروازههاي پر ابهت ، ديوار ها ، سكوهاي ديوار ي،برج هاي ديده باني، برج هاي آتش هماهنگ با عوارض زميني آكنده از دلربايي هنري است. ديوار چين داراي اهميت تاريخي و فرهنگي و ارزش ديدني است. چيني ها مي گويند : " كسي كه به ديوار چين صعود نكرده باشد ، قهرمان نيست ".
گردشگران چيني و خارجي از پيمودن ديوار احساس افتخار مي كنند . حتي سران بسياري كشورهاي خارجي نيز فرصت ديدار از اين اثر بزرگ را از دست نمي دهند .
برخي از بخش هاي ديوار چين بخوبي حفظ شده است از جمله ديوار "بادلينگ " در نزديكي بيجنيگ ديوار " سي ما تاي " ، ديوار " موتيان يو " ، دروازه شان حاي گوان در انتهاي شرقي ديوار چين است كه نخستين دروازه چين ناميده مي شود و دروازه "جايوگوان" در انتهاي غرب در گان سو ،اين بخش ها همچنين از مكان هاي بسيار مشهور و ديدني ديوار است و گردشگران زيادي در تمام سال از آنها بازديد مي كنند .
ديوار چين تجسم درايت و رنج و زحمت ميليونها چيني در دوره باستان چين است . اين اثر پس ازهزاران سال از بين نرفته و داراي دلربايي فناناپذير و سمبل روحيه مليت چين است . سال ۱۹۸۷ ميلادي ديوار چين به عنوان "سمبل مليت چين در فهرست ميراث جهاني ثبت شد.
ماچو پيچو (به اسپانيايي: Machu Picchu)،
ماچو پيچو (به اسپانيايي: Machu Picchu)، به معني قلهٔ قديمي، از آثار دورهٔ اينكاها ميباشد كه در ارتفاع ۲٬۴۳۰ متري از سطح دريا در دامنهٔ كوه در بالاي درهٔ اوروباما در كشور پرو و در ۷۰ كيلومتري شمال كوسكو قرار گرفتهاست. اغلب اوقات از آن بهعنوان «شهر گمشدهٔ اينكاها» ياد ميشود. ماچو پيچو احتمالأ شناخته شدهترين نماد امپراتوري اينكاها ميباشد.
اين شهر در حدود سال ۱۴۵۰ ميلادي ساختهشده و صدها سال پيش در زمان فتح اينكاها توسط اسپانياييها متروك شدهاست. براي قرنها فراموش شدهبود و به جز عدهاي از مردم محلي كسي از آن نامي به خاطر نداشته است. اين اثر در سال ۱۹۱۱ ميلادي توسط هيرام بينگهام، تاريخشناس آمريكايي به جهانيان معرفيشد. پس از آن، ماچو پيچو به يكي از مناطق جذب توريست تبديل شد و در سال ۱۹۸۱ ميلادي در فهرست آثار كشور پرو و در سال ۱۹۸۳ ميلادي در فهرست ميراث جهاني يونسكو به ثبت رسيد. اين اثر هم اكنون به عنوان يكي از عجايب هفتگانه جديد شناخته ميشود.
ماچو پيچو با ديوارهاي سنگي جلا دادهشده مطابق با معماري كلاسيك اينكاها ساخته شدهاست. اولين بناي اين مجموعه اينتيهوآتانا (به اسپانيايي: Intihuatana)، معبد خورشيد كه اطاقي با ۳ پنجره و در منطقهاي از ماچو پيچو كه باستانشناسان آن را منطقهٔ مقدس مينامند، ميباشد. در سال ۲۰۰۳ ميلادي تعداد توريستهاي اين شهر باستاني ۴۰۰٬۰۰۰ نفر بودهاست. در سپتامبر ۲۰۰۷ ميلادي، پرو و دانشگاه ييل به توافقي مبني بر استرداد صنايع دستي برداشتهشده از ماچو پيچو در اوايل قرن بيستم ميلادي توسط هيرام بينگهام دست يافتند
.
تاريخچه
اينتيهوآتانا (به انگليسي: Intihuatanais )، تصور ميشود يك ساعت نجومي است كه توسط اينكاها طراحي و ساخته شدهاست.
ماچو پيچو در حدود سال ۱۴۵۰ ميلادي در ارتفاعات امپراتوري اينكاها ساخته شدهاست. اين شهر در حدود ۱۰۰ سال بعد در پي پيروزي امپراتوري اسپانيا متروك شد.
اين دژ در ۵۰ مايلي كوسكو، پايتخت اينكاها قرار دارد و به همين دليل هرگز مانند ساير شهرهاي اينكاها پيدا و ويران نشدهاست. در طول قرنها، جنگلهاي اطراف اين مجموعه رشد كرده و آن را پوشانده است و به همين دليل از نظرها پنهان ماندهاست و تنها عدهٔ معدودي از وجود آن اطلاع داشتهاند. در بيست و چهارم ژوئيهٔ سال ۱۹۱۱ ميلادي، ماچو پيچو بهوسيلهٔ هيرام بينگهام، تاريخشناس آمريكايي در يك سخنراني در دانشگاه ييل به دنياي غرب معرفي شد. او بهوسيلهٔ راهنمايي محلياني كه گهگاه به سايت مراجعه ميكردند به آنجا هدايت شد. بينگهام مطالعات باستانشناسي را انجام داد و تحقيقاتش را دربارهٔ آن محل كامل كرد و آن را «شهر گمشدهٔ اينكاها» كه نام اولين كتابش نيز بود، ناميد. او هرگز اعتباري براي كساني كه او را به آن محل راهنمايي كردنند قائل نشد و آن را يك شايعهٔ محلي ناميد.
بينگهام در حال جستجو براي يافتن شهر ويكتوس، آخرين پناهگاه و موضع ايستادگي اينكاها در دوران تسلط اسپانيا بر پرو بود. در سال ۱۹۱۱ ميلادي، بعد از سالها كاوش و سفر در حوالي منطقه، او توسط كواِنچوآنز (به اسپانيايي: Quechuans) كه در ماچو پيچو و در زيرساختهاي اصلي شهر زندگي ميكرد به دژ هدايت شد. او چندين سفر ديگر انجام داد و حفاريهايي را نيز در سايت در حوالي سال ۱۹۱۵ ميلادي هدايت كرد. او كتابها و مقالاتي دربارهٔ كشف ماچو پيچو نوشت.
سيمون ويسبارد، كاوشگر قديمي كوسكو، مدعي ميباشد كه انريك پالما، گابينو سانچز و آگوستين ليزاراگا كه اسماميشان بر روي يكي از صخرهها در آنجا در تاريخ ۱۴ ژوئيه سال ۱۹۰۱ ميلادي حك شدهاست قبل از بينگهام آنجا را كشف كردهبودند. همچنين، در سال ۱۹۰۴ ميلادي يك مهندس به نام فرانكلين ظاهراً اشارهاي به خرابهها از فاصلهٔ دور داشتهاست. بنا بر ادعاي خانوادهٔ پِين، او به توماس پِين، مبلغ مذهبي كه در آن مكان زندگي ميكرده است، دربارهٔ اين محل گفته است. در سال ۱۹۰۶ ميلادي، پين و مبلغي ديگر به نام استوارت اي مك نارين (۱۸۶۷ تا ۱۹۶۵ ميلادي) ظاهراً به محل خرابهها صعود كردهاند.
در سال ۱۹۱۳، اين مكان بعد از اينكه انجمن جغرافياي ملي (به انگليسي: National Geographic Society ) بحثهاي ماه آوريل را بطور كامل به آن اختصاص داد شهرت بسياري پيدا كرد. در سال ۱۹۸۱ ميلادي منطقهاي به وسعت ۳۲۵.۹۲ كيلومتر مربع كه ماچو پيچو را احاطه كردهبود جزء ميراث تاريخي پرو به ثبت رسيد. اين منطقه تنها به اين خرابهها محدود نميشد بلكه شامل مناظر طبيعي منطقهاي نيز ميشود.
ماچو پيچو بهعنوان ميراث جهاني يونسكو در سال ۱۹۸۳ ميلادي به ثبت رسيد. و اين منطقه «يك شاهكار خالص معماري و نشانهاي منحصر به فرد از تمدن اينكاها» ناميده شد. اين اثر هم اكنون به عنوان يكي از عجايب هفتگانه جديد شناخته ميشود.
منطقهٔ جغرافيايي
ماچو پيچو در ۷۰ كيلومتري شمال غربي كوسكو، در بالاترين نقطهٔ كوه ماچو پيچو، ۲٬۳۵۰ متر بالاتر از سطح دريا واقع شدهاست. اين اثر از مهمترين آثار باستانشناسي در آمريكاي جنوبي و پربينندهترين جاذبهٔ توريستي كشور پرو ميباشد.
از سمت بالا، در صخرهٔ ماچو پيچو، يك صفحهٔ سنگي عمودي ۶۰۰ متري قرار دارد كه در انتها به رودخانهٔ اوروباما ميرسد. مكان اين شهر جزء اسرار نظامي بودهاست.
توريسم
ماچو پيچو كه جزء ميراث ثبت شدهٔ يونسكو ميباشد بهعنوان پر بازديدترين مكان توريستي كشور پرو و مهمترين منبع درآمد، بطور پيوسته در معرض خطرهاي اقتصادي و تجاري قراردارد. در اواخر ۱۹۹۰ ميلادي، دولت پرو اجازهٔ ساخت ماشين كابلي و يك هتل لوكس همراه با رستوران و مجموعهٔ توريستي را در خرابههاي سايت صادركرد. اين تصميم با مخالفت دانشمندان و عموم مردم پرو روبرو شد. آنها معتقد بودند كه تعداد زياد توريست در سايت امكان اعمال خطر را بر آن افزايش ميدهد.
توريستهاي ماچو پيچو همه ساله در حال افزايش ميباشد و در سال ۲۰۰۳ ميلادي معادل ۴۰۰٬۰۰۰ نفر بودهاست. [۱] به اين منظور، اعتراضهاي شديدي براي ساختن پل جديد در اين سايت صورت گرفته است و يونسكو اين سايت را در ليست آثار در معرض خطر قرار دادهاست.
در هنگام استفاده از اين سايت صدماتي به آن وارد شدهاست. در سپتامبر سال ۲۰۰۰ ميلادي، ساعت آفتابي اينتيهوآتانا به علت سقوط يك جرثقيل ۴۵۰ كيلوگرمي به شدت صدمه ديد. اين جرثقيل توسط يك شركت تبليغاتي كه آگهي براي يك مدل آبجو ميساخت استفاده ميشد.
پترا به عربي ( البتراء ) شهري تاريخي در كشور پادشاهي اردن
اين شهر باستاني در ۲۶۲ كيلومتري جنوب شهر عمّان پايتخت اردن ودر غرب راه اصلي بين شهر عمّان وشهر عقبه واقع شدهاست. شهري است به كمال كه همهٔ آن در كوه و در تخته سنگهايي به رنگ گل سرخ يا رنگ صورتي تراشيده شدهاست. از اينجاست كه نام اين شهر زيبا پترا نهاده شدهاست. كلمه (پترا) به زبان يوناني به معني (صخره) است وچون اين شهر باستاني تماماً در سنگ (صخره) كنده شدهاست آنرا پترا ناميدهاند. همچنين اين شهر تاريخي وزيبا را به خاطر گل سرخ گون بودنش بنام ( المدينة الوردية ) نيز ناميده شدهاست، در سال ۱۹۷۸ ميلادي كتابي در اين مورد نوشته شدهاست كه از تاريخ بناي اين شهر باستاني سخن ميگويد ، مؤلف نام كتاب را (الأسرار المَدينَة الوَردِيَة) نامگذاري نمودهاست. نام قديم اين شهر سلع بود، يعني (صخره) روميان نامش را به زبان خودشان ترجمه نمودهاند. ، درقرن اول قبل از ميلاد ودر عهد شاه غساني حارث سوم درخشيد.
حدود كشور نَبَطيها
حدود كشور نَبَطيها از ساحل شهر عسقلان در غرب فلسطين و در امتداد صحراي شام در سمت مشرق ادامه مييافت. شهر پترا حلقهٔ اتصال بين تمدن سرزمين ميانرودان (يا بينالنهرين) و سرزمين شام و شبهجزيره عربستان و مصر بودهاست. اين شهر كه پايتخت كشور نَبَطيها بود توانستهبود كنترل و زمام راههاي تجارتي مناطق اطراف خود بدست گيرد، كاروانهاي تجارتي از جنوب شبهجزيره عربستان و غزه و عسقلان و صور و دمشق از راه پترا پايتخت كشور نَبَطيها ميگذشتهاند و اين شهر از رونق خاصي برخوردار بودهاند.
پايان حكومت نَبَطيها
پايان حكومت نَبَطيها و خرابي پايتخت شهر پترا بدست روميان در سال ۱۰۵ ميلادي بودهاست، قشون روميان در سال ۱۰۵ ميلادي سرزمين نَبَطيها را محاصره ميكنند وآب را به روي ساكنان شهر ميبندند و سرانجام بعد از مدتي آن شهر را اشغال ميكنند و به حكومت نَبَطيها خاتمه ميدهند.
بيرون آمدن پترا از دست روميان
در سال ۶۳۶ ميلادي عربها توانستند شهر پترا را از نفود روميها برهانند. ساكنان پترا پس از آن به كشاورزي اشتغال ورزيدند. اما زلزلهاي كه درسالهاي ۷۴۶ و ۷۴۸ به اين شهر وارد آمد، ساكنان پترا را وادار نمود تا به مناطق اطراف كوچ كنند. آثار اين شهر باستاني همچون دُّري در كوه ميدرخشد و يادگاري از دوران نَبَطيها بجا ماندهاست كه بسيار تماشايي است.
تاجمحل (به هندي: तIज महल، به اردو: تاج محال)
آرامگاه زيبا و باشكوهي است كه در نزديكي شهر اگرا و در ۲۰۰ كيلومتري جنوب دهلي نو پايتخت هند واقع شدهاست. اين بنا به دستور شاه جهان، امپراتور گوركاني هند به منظور يادبود از همسر ايراني محبوبش ممتاز محل كه در سال ۱۶۳۱ (ميلادي) بههنگام وضع حمل فوت كرد بنا شدهاست. شاه تصميم گرفت پس از مرگ همسرش با ساخت بنايي زيبا، مجلل و عظيم، همسرش را جاودانه كند. از اينرو آرامگاهي زيبا بر روي قبر او بنا نهاد.
همانطور كه مشخص است، نام اين بناي زيبا ايراني ميباشد. اين ساختمان بر پايه مخلوطي از معماري ايراني، هندي و اسلامي تأسيس شدهاست و در ساخت آن ۲۰،۰۰۰ هنرمند و معمار از نقاط مختلف آسيا بهخصوص ايران، شبه قاره هند، آسياي ميانه و آناتولي شركت داشتهاند.
آغاز ساخت تاجمحل سال ۱۶۳۲م (۱۰۴۲ ش) بود و در سال ۱۶۴۷م (۱۰۵۷ ش) تكميل شد.
احمد معماري لاهوري و برادرش استاد حميد لاهوري (سده يازدهم هجري) سرمعماران ايراني سازنده تاج محل در هندوستان بودهاند. در برخي متون نيز از عيسي خان شيرازي و امانت خان شيرازي طغرانويس، كه هر دو ايراني بودهاند نام برده شدهاست، كه گويا خطاطيهاي روي در و ديوارهاي تاج محل به امانت خان واگذار شدهبودهاست.
نماد وفا و عشق ابدي
تاج محل بنايي مُجَلَّل و رمز عشق ابديست كه سه قرن و نيم از بناي آن ميگذرد. اخلاص به عشقي رومانسي، از دوران بسيار دور همچون: «ليلي و مجنون»، «رومئو و ژوليت» و يا «بختالنصر» كه باغهاي معلق بابل را به نشان وفاداري براي همسرش ساخت كه يكي از عجايب هفتگانه دنياست، تاج محل نيز يكي از عجايب هفتگانه جديد دنياست، تاج محل آرامگاه «ارجمند بانو بيگم» ملقب به ممتازمحل همسر محبوب «شاهجهان» پنجمين پادشاه گوركاني بود كه در هند به پادشاهي رسيد. اين بنا به دستور شاهجهان براي نشان دادن عمق علاقه و عشق خود به ممتاز محل ساختهاست.
داستان بناي اين مجموعه عمارات مجلل كه در وسط آن گنبد تاج محل چون نگيني مي درخشد، بر ارزش تاريخي اين شاهكار هنري افزوده است. تاج محل، در واقع، باشكوه ترين هديه يك شاه به همسر از دست رفته اش است و پايههاي آن بر عشق وافر شاه جهان گوركاني به ممتاز محل ايراني تبار استوار است. شايد اگر در سال ١٦٠٧ ميلادي شاهزاده خرم، كه بعدا با نام شاه جهان شناخته شد، ارجمند بانو بيگم را، كه بعدا به ممتاز محل ملقب شد، نمي ديد، امروز از تاج محل خبري نبود.
ارجمند بانو دختر يكي از اشراف ايراني با نام عبدالحسن آصف خان و متولد شهر آگراي هند بود. نور جهان، عمه ارجمند بانو همسر محبوب جهانگير، پدر شهزاده خرم و شاه گوركاني وقت بود كه در سياست و دولتداري هم نقش بارزي داشت. شاهزاده خرم كه در آتش عشق ارجمند بانو مي سوخت، بنا به ضوابط سلطنتي با دو زن ديگر ازدواج كرد كه اولي از بستگان دربار صفوي ايران بود. خرم پس از پنج سال انتظار به وصلت ارجمند بانو رسيد.
او پس از مراسم عروسي اعلام كرد كه عروس تازه از ساير زنان دربار برتر و "ممتاز محل" است. ازآن به بعد ارجمند بانو با همين نام و پسوند "بيگم" خطاب ميشد. به نوشته يك تاريخ نگار دربار گوركاني هند كه با نام "قزويني" از او ياد ميشود، پيوند شاهزاده با دو همسر ديگرش تنها حكم زناشويي معمولي را داشت و "خرم" هيچ زن ديگري را شايسته محبت و شيفتگي اي كه نثار ممتاز محل ميكرد، نمى دانست. سال ١٦٢٨ شاهزاده خرم بر تخت طاووس هند نشست و به "شاه جهان" ملقب شد. ممتاز محل نمى خواست به مانند عمه قدرتمندش در امور اداري و سياسي دستي داشته باشد. در عوض فهرست نام هاي زنان بيوه و كودكان يتيم را ترتيب ميداد و از شوهرش مي خواست كه به نيازهاي آنها رسيدگي كند و براي خانوادههاي بينوا نفقه تعيين ميكرد. او نيز مانند شاه جهان به هنر معماري علاقه داشت و در ساماندهي يك باغ كرانه رود يامونا در شهر آگرا، جايي كه سرانجام محل آخرت او شد، نقش داشت.
درگذشت ممتاز محل و وصيت او
ممتاز محل همسر دوم شاهجهان در ۱۷ جون ۱۶۳۱ ميلادي در هنگام تولد فرزند چهاردهمش جان باخت. شاه جهان و ممتازمحل در سال ۱۶۱۲ ازدواج كردند و ۱۸ سال با يكديگر زندگي كردند و ثمره اين ازدواج ۱۴ فرزند بود كه هفت تن زنده ماندند و بزرگ شدند. در يكي از حملههاي جنگي ممتاز محل همراه شاهجهان بود. او باردار و در ماهاي آخر بارداري بود و در اثر وضع حمل جان باخت، اين نوزاد چهاردهمين فرزندي بود كه از ممتاز محل زائيده و دختر بود كه نامش را گوهرهبيگم گذاشتند. هنگام وفات «ممتاز محل» ۳۹ سال بيش نداشت او از شوهرش درخواست كرد كه پس از وي زني نگيرد و براي او مقبرهاي بسازد كه بدان نام وي جاويد بماند.
مرگ ناگهاني «ممتاز محل» پادشاه را دچار غم و اندوه ساخت. شاه داغديده پس از تفكر و تدبر تصميم گرفت بنائي بر مزار محبوبش بسازد تا شاهدي بر عشقش باشد، از اينرو طراحان، مهندسان و استادكاران را از گوشه و كنار دنيا گرد آورد تا آرامگاهي را بسازند كه آخرين دستاورد معماري گوركاني گردد.
به نوشته تاريخ نگاران، شاه جهان در پي درگذشت محبوب ترين همراه زندگي اش خلعت شاهانه اش را به عباي سفيد عوض كرد و يك سال سوگوار بود. شاهي كه قبلا براي توسعه دامنه سلطنتش خون فراواني ريخته بود، گوشه نشين شد و براي مدتي دخترش جهان آرا به امور دولتداري پرداخت. روايت حاكي است ك موهاي سياه شاه جهان طي يكي دو ماه سوگواري سفيد شد.
شاه جهان، تا از چنگ رخوت رها شد، در اجراي وصيت ممتاز محل بهترين معماران و خوشنويسان را از سراسر هند و بيرون از آن فرا خواند تا بناي يادبود محبوب ازدست رفته اش را در شهر آگرا، پايتخت امپراتوري گوركاني، بسازند.
تاريخ نگاران آن دوران، از اين بناي يادبود با نام "روضه ممتاز محل" ياد كرده اند و برخي بر اين نظراند كه "تاج محل" مخفف "ممتاز محل" است. "پيتر ماندي"، جهانگرد اروپايي سده ١٧ ميلادي نيز در نوشتههايش از "تاجِ محل، ملكه دربار گوركاني" نام ميبرد.
خود شاه جهان هم كه سال ها بعد، به دست پسرش اورنگزيب شكست خورد و مدتي در زندان لعل قلعه به سر برد، پس از درگذشت كنار ممتاز محل زير گنبد تاج محل به خاك سپرده شد.
معماري باغ و ساختمان تاج محل
شاهجهان جايگاهي را در كنار «رود جمنا» براي اين بناي بزرگ برگزيد. تاج محل مقبرهاي است با ۵۸ متر بلندي، ۵۶ متر پهنا كه در نزديكي اگرا در ايالت اوتار پرادش هندوستان بر روي يك تخته عظيم ۱۰۰ متر × ۱۰۰ متر مرمرين ساخته شدهاست. اين بناي بزرگ، در يك باغ پهناور ۱۸ هكتاري قرار دارد، كه در مركز اين يك باغ نهر آب طولاني وجود دارد و به شيوه چهارباغهاي ايراني ساخته شدهاست.
شاهجهان قصد داشت براي خود نيز آرامگاهي در كران ديگر «رود جمنا» و برابر آن بسازد و اين دو بنا را با پلي به يكديگر متصل سازد بهنشانه آنكه پيوند او و همسرش از جريان زمان هم در ميگذرد. قرار بود كه بر خلاف نماي تاج محل كه از مرمر سفيد است، آرامگاه شاه از مرمر سياه باشد. اما سرنوشت بر اين شد كه آرامگاه دوم هرگز برپا نشود و شاه در كنار همسرش آرام گيرد.
تاج محل از سال ۱۹۸۳ جزو ميراث جهاني يونسكو درآمده و در نظر سنجي بزرگ جهاني در سال ۲۰۰۷ ميلادي كه در ۸ ژوئيه همان سال نتيجه آن اعلام گرديد اين بنا در شمار يكي از عجايب هفتگانه جهان در دوران حاضر شناخته شد.
در دو طرف بناي اصلي دو بناي كوچكتر و قرينه بهچشم ميخورد كه در سمت غرب يك مسجد سهگنبدي وجود دارد كه از ماسهسنگ (قهوهاي مايل به قرمز) ساخته شده و در شرق بنايي است كه زماني به مثابه مهمانسرا به كار ميرفتهاست.
گيوين هامبلي، نويسنده كتاب "شهرهاي هندوستان گوركاني"، مينويسد كه ريشههاي ايراني تاج محل، نخستين و پايدار ترين برداشتي خواهد بود كه يك دانش پژوه رشته معماري اسلامي با ديدن اين بناي يادبود حاصل ميكند. به نظر او، تاج محل يك نمونه از معماري صفوي است و در واقع، نمايانگر حد اعلاي نبوغ ايراني در هنر معماري در خاك هند است.
هامبلي با استناد به سخنان هرمان گوتز، كارشناس تاريخ هنر، مي افزايد: "تاج محل از بهترين نمونههاي معماري است كه با ذوق و سليقه صفوي انجام شده است ... در تاج محل موارد معدود انحراف از ارتدكسي هنري صفوي را ميتوان مشاهده كرد كه شامل "چتري هاي راجپوتِ" پيرامون گنبد و تفاوت هايي در تناسب ميان گنبد و پايه آن ميشود. گلدستهها هم كه احتمالا با الهام از آرامگاه "محمود خلجي" در "ماندو" ساخته شده اند، اندكي متفاوت اند. از غرايب روزگار است كه كه يكي از "عجايب جهان" كه كمترين ارتباط را با هنر گوركاني (مغولي) دارد، به نمونه كلاسيك و نماد تمدن گوركاني تبديل شده است."
معمار و طراح تاج محل
در متون تاريخي به نام معمار اين مجموعه اشاره نشدهاست اما در برخي از متنهاي متأخر، به شخصي به نام استاد احمد لاهوري اشاره شدهاست. بنا به يك دستنويس بازمانده از سده ١٧ ميلادي، سرمعمار تاج محل و لعل قلعه (قلعه سرخ) دهلي همين استاد احمد لاهوري بوده است.
علاوه بر اين، در برخي از متون از شخصي به نام استاد عيسي نام برده شده كه بعضي او را اهل شيراز و عدهاي وي را اهل استانبول دانستهاند. برخي از پژوهشگران نيز به يك نسخه خطي اشاره كردهاند كه در آن به «استاد عيسي شيرازي نقشه نويس» و « امانت خان شيرازي طغرانويس» اشاره شدهاست.جداي افراد نامبرده از فردي به نام جرونيمو ورونئو اهل ونيز هم نامبرده شده است. عبدالحق شيرازي كه سال ١٦٠٩ از شيراز به هند مهاجرت كرد و به خاطر استعداد فوق العادهاش در هنر خوش نويسي از سوي شاه جهان به "امانت خان" ملقب شد. به احتمال قريب به يقين، تمام خطاطيهاي روي در و ديوارهاي تاج محل به امانت خان واگذار شده بود، چون تنها نام اوست كه به شكل "امانت خان الشيرازي" زير يكي از خطاطي ها در ايوان جنوبي تاج محل حك شده است. امضاي او حاكي از مقام بلند امانت خان در دربار گوركانيان نيز هست. آنچه مسلم است خط ثلث كتيبههاي تاج محل كه به رنگ مشكي بر زمينه مرمر سفيد نشسته اثر امانت خان شيرازي است.
وجود يك معمار لاهوري در طراحي تاج محل به معني فقدان يك يا چند معمار ايراني نيست. زيرا ميتوان اظهار داشت كه طراحي و ساخت اين مجموعه عظيم و با شكوه، تنها توسط يك معمار صورت نپذيرفتهاست و به احتمال زياد چند نفر معمار و عده كثيري هنرمند در اين كار مشاركت داشتهاند.
به گفته تاريخدان آمريكايي "ميلو بيچ"، در اين مورد ميتوان تنها گمانه زني كرد كه معمار اصلي تاج محل چه كسي بوده، اما اين نكته روشن است كه خود شاه جهان به هنر معماري علاقه داشت ولابد در طراحي تاج محل نيز دستكم نقش يك رايزن را داشته است.
گفته ميشود براي ساخت اين بنا بيست هزار كارگر، استادكار، معمار، سنگتراش، نقاش، فلزكار و جواهرتراش بهمدت بيست و دو سال كار كردهاند.
عجايب هفتگانه جديد جهان شنبه شب 7 ژوييه در يك مراسم رسمي در استاديوم لوز شهر ليسبون ، پايتخت پرتغال و با حضور چهره هاي مشهور جهاني معرفي شدند.
به گزارش خبرگزاري فرانسه ، در خاتمه يك راي گيري كه توسط يك بنياد سوئيسي برگزار شد و در جريان آن نزديك به 100 ميليون نفر از طريق اينترنت يا تلفن به فهرستي شامل 20 نامزد نهايي كسب عنوان عجايب هفتگانه جديد جهان راي دادند ، برگزاركنندگان اين راي گيري شنبه شب فهرست نهايي عجايب هفتگانه جديد جهان را در ليسبون معرفي كردند.
ديوار بزرگ چين ، آرامگاه تاج محل (هند) ، شهر باستاني پترا (اردن) ، مجسمه حضرت مسيح ريودوژانيرو (برزيل) ، ويرانه هاي ماچو پيكچو متعلق به تمدن اينكا (پرو) ، هرم و بقاياي شهر چيچن ايتزا متعلق به تمدن مايا (مكزيك) و كولوسئو رم (ايتاليا) به عنوان عجايب هفتگانه جديد جهان انتخاب شدند.
البته اهرام ثلاثه مصر آخرين بازمانده عجايب هفتگانه قديم جهان كماكان مقام خود را حفظ كرده است.
راي گيري براي انتخاب عجايب هفتگانه جديد جهان بسيار جدل برانگيز بود ، زيرا هر فردي هر اندازه كه مايل بود مي توانست به مكان مورد نظر خود راي دهد. به طوري كه براساس آمار حدود 2 ميليون اردني از مجموع جمعيت 6 ميليوني اين كشور به شهر باستاني پترا راي داده اند.
از سوي ديگر سازمان يونسكو از اين طرح استقبال نكرد و آن را تنها امري مربوط به افرادي كه در راي گيري شركت كردند، دانسته است.
عجايب هفتگانه قديم جهان عبارتند از ، اهرام ثلاثه مصر، باغ هاي معلق بابل ، مجسمه زئوس كوه المپ ،معبد آرتميس ، معبد هاليكارناس ، مجسمه هركول جزيره رودس و فار اسكندريه كه از ميان آنها تنها اهرام ثلاثه مصر تا روزگار ما باقي مانده است.