شيطان پرستان دنيا فرقه هاي بزرگ

۱۳۶ بازديد

شيطان پرستي در دنيا
شيطان پرستي چيست؟ آيا شيطان پرستان ديوانگاني هستند كه ابليس را عبادت و كودكان را قرباني مي‌كنند. البته دقيقا اين‌طور نيست. اين قضيه درست است كه فرقه‌هاي شيطاني متعددي هستند كه كارهاي وحشتناكي انجام مي‌دهند، ولي مانند هر مذهب ديگري، شيطان پرستي به شاخه‌ها و دسته‌هاي متعددي تقسيم مي‌شوند.

شيطان پرستي
مشهورترين شكل شيطان پرستي كليساي شيطان آنتوان لاوي در سان‌فرانسيسكو است. آنها معتقدان واقعي نيستند، و شيطان براي آنها فقط نماد “ضديت” با ارزش‌هاي سنتي مسيحي است؛ ارزش‌هايي از قبيل هوي و هوس در مقابل پرهيزگاري يا انتقام در مقابل برگرداندنِ صورت براي پذيرشِ سيلي دوم.

هر چند، شكل هاي متعدد ديگري از شيطان پرستي وجود دارند كه به اندازه‌ي كليساي شيطان مشهور نشده‌اند. برخي از آنها مانند پيروان لاوي منكر خدا هستند، در حالي‌كه برخي ديگر ابليس را به عنوان يك موجود واقعي مي‌پندارند. برخي از آنها تا اندازه‌اي از توجهات عمومي برخوردار شدند، ولي برخي ديگر كاملا گمنام ماندند. صرف‌نظر از اين‌ها، پيروان صراط چپ براي بيان تفسير خود از شيطان پرستي تدبير‌هاي بسياري انديشيده‌اند. در ادامه ضمن پرداختن به ۱۰ آيين و شكل شيطان پرستي به شيطان پرستان معروف ، برخي از نمادهاي شيطان پرستي ، برخي از علامت هاي شيطان پرستي و مانند اينها نيز پرداخته مي شود.

۱۰. فرقه معبد شيطان

شيطان پرستي
فرقه معبد شيطان سازماني است كه عقايد حاكم در آن شايد با نظر بيشتر آدم‌ها در مورد شيطان پرستي متفاوت باشد. با اين همه، اهداف‌شان ” ترغيب نيك‌خواهي و هم‌دلي” و “پذيرش ادراك و عدالت عملي” است. هم‌چون تفسير آنتوان لاوي از شيطان‌پرستي، فرقه معبد شيطان نيز اعتقاد حقيقي به شيطان يا عبادت آن ندارند. آنها شيطان را به عنوان يك نماد مي‌بينند – موجودي سركش در مقابل استبداد و قدرت.

فرقه معبد شيطان صرف‌نظر از عدم اعتقاد به هر مذهب ديگري، خود را به عنوان يك مذهب تلقي مي‌كند و معتقد است مذاهب ديگر به جاي ادعاهاي خرافي و ماوراء‌الطبيعي بايد بر اساس علم و تفكر انتقادي رفتار كنند. شيطان پرستي همه‌ي چيزهايي را كه يك مذهب بايد ارائه كند به آنها ارائه مي‌كند – چيزهايي از قبيل حس هويت، اعمال نمادين، و جامعه‌اي با اعتقادات يكسان.

فرقه معبد شيطان به اين علت شهرت بدي پيدا كرد كه در سخنراني‌هاي آزاد پا را از حدود خود فراتر نهاد و از مسيحيت بنيادگرا شديدا انتقاد كرد. اين گروه بيش‌تر به خاطر ساخت مجسمه‌ي بَفِمِت( بت يا الهه‌اي در زمان قرون وسطاي لاتين. م) در شهر ديترويت مشهور است، شهري كه مسئولان‌اش با ساخت مجسمه‌ي ده فرمانموافقت كرده بود.

پيروان فرقه معبد شيطان معتقدند اگر مسيحيان مجاز به ابراز عمومي مذهب‌شان باشند، پس آنها نيز اين اجازه را خواهند داشت.

بعد از حكم هابي‌لابي(يك قاضي فدرال به‌طور موقت فروشگاه‌هاي هابي‌لابي را از الزامات و شرايط قانون بهداشت و درمان سال ۲۰۱۰ كه كارگران را براي كنترل مواليد، تحت پوشش بيمه قرار مي‌دهد، معاف كرد. زيرا ادعا كرده است اين قانون باورهاي مذهبي آن را نقض مي‌كند.[سايت موسسه مطالعات امريكا]. م) كه سازمان‌هاي مذهبي را از فراهم كردن الزامات كنترل جمعيت معاف كرد، فرقه معبد شيطان تصميم گرفت براي به چالش كشيدن قوانين ايالات متحده از موقعيت‌اش به عنوان يك مذهب استفاده كند. به ادعاي آنها قوانين “رضايت آگاهانه” كه پزشكان را مجبور مي‌كند پيش از انجام سقط جنين اطلاعات مورد تاييد دولت را به زن گوشزد كنند، با عقايد مذهبي‌شان در تضاد است زيرا از جانب اعضاي اين گروه برخي از اين اطلاعات غيرعلمي تلقي مي‌شوند.

فرقه معبد شيطان در ۲۰۱۳ مراسم “پينك مَس” (مراسم عشاء رباني صورتي- مراسمي كه در آن روح يك شخص مرده‌ي غيرهم‌جنس‌گرا را تبديل به يك هم‌جنس‌گرا مي‌كنند) را ‌بر سر مزار مادر فِرِد فِلپس (كشيشي كه به شدت با هم‌جنس‌گرايي مخالفت مي‌كند) برگزار كرد. فِلپس رييس كليساي وستبرو باپتيست (كليسايي داراي عقايد خاصي از جمله نفرت از هم‌جنس‌گرايي، نفرت از يهوديان، نفرت از مسلمانان، نفرت از هندوها و نفرت از سربازان امريكايي (حتي كشته‌شدگان) است[سايت ويكي‌پديا]. م) است؛ اين گروه مسيحي افراطي به خاطر عقايد ضدهم‌جنس‌گرايي‌شان منفور هستند. در آن مراسم عشاء رباني صورتي يا همان پينك مس زوج‌هاي هم‌جنس‌گرا سر مزار مادر فِلپس همديگر را بوسيدند تا روح‌اش در آن دنيا هم‌جنس‌گرا شود.

مطلب مرتبط : آيا دين و علم تضاد دارند؟

۹. لوسيفرگرايي

شيطان پرستي لوسيفرگرايي
لوسيفري‌ها بيش‌تر به همان شيطان پرستان پيرو لاوي شبيه‌اند. بيشتر آنها غيرمذهبي هستند و لوسيفر را به عنوان يك نماد (نماد شيطان پرستي) پذيرفته‌اند. ۱۱ نشان قدرت لوسيفري‌ها كه توسط كليساي بزرگ لوسيفر ايجاد شده است، نشان مي‌دهند چگونه لوسيفر نماينده‌ي ارزش‌هايي نظير خودمختاري و آزادي از “بردگي ذهني” است. بر اين اساس، لوسيفرگرايي بيش‌تر شبيه يك فلسفه است تا يك مذهب واقعي. كليساي لوسيفري نوين هدف اصلي لوسيفرگرايي را كمك به آدم‌ها براي “پذيرش مسئوليت زندگي (آن‌ها) و عمل كردن به صورت يك نماد اخلاق فردي، با استفاده‌ي كامل از نيروي بالقوه‌ي نبوغ (آن‌ها) و در نتيجه استفاده‌ي بهينه از فرصت‌ها (آن‌ها)” اعلام مي‌كند.

لوسيفري‌ها لوسيفر را يك موجود كاملا متفاوت با شيطان مي‌دانند. كليساي بزرگ لوسيفر اعتقاد دارد واژه‌ي “لوسيفر” (به معني “حامل روشنايي” يا “ستاره‌ي صبح”) پيش از مسيحيت وجود داشته است و تغيير در ترجمه‌ها و تفسيرهاي آن در طول تاريخ باعث شده تا لوسيفر و شيطان در مقام موجودي يكسان تلقي شوند.

شايد بزرگ‌ترين تفاوت ميان شيطان پرستان لوسيفري‌ و پيروان لاوي آن است كه لوسيفر(حامل روشنايي) نماد آگاهي است، در حالي‌كه شيطان(ضديت) نماينده‌ي نفس اماره و عصيان‌گري است.

كليساي بزرگ لوسيفر داستان آدم و حوا را به داستان يونان باستان در مورد پرومته(زئوس در عصر آفرينش انسان‌ها، پرومته را برگزيد تا همه چيز را به انسان بدهد جز آتش. پرومته دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. وقتي خبر به زئوس رسيد او را بر سر قله قاف (درقفقاز) برد و بست و به سزاي اعمال خود رساند.[سايت ويكي‌پديا ].م) تشبيه كرده است. اين داستان به داستان انجيلي وسوسه‌ي آدم و حوا توسط مار در مورد خوردن ميوه‌يدرخت ممنوعه بي‌شباهت نيست.

هدف نهايي لوسيفرگرايي كمك به هر فرد است تا بتواند شعله‌ي سياهِ درون‌اش(آتش درون‌مان. آتشي كه شامل عقل، تصور و هواي نفس است.[سايت كليساي بزرگ لوسيفر].م) را شعله‌ور كند و به خودآگاهي برسد. لوسيفرگراها همه چيز را به پرسش فرا مي‌خوانند، بر جهل دروني‌شان غلبه مي‌كنند، و خواسته‌هاي نفساني‌شان را با عقل‌شان به تعادل مي‌رسانند.

مطلب مرتبط :۴۰ نشانه ، تصوير و نماد شيطان‌پرستي

۸. دو خداگرايي مسيحي

شيطان پرستيدو خداگرايي
طبق گفته‌ي يك شيطان‌پرست چندخداگرا به نام دايان وِرا، دوخداگراييِ مسيحي بخش كوچكي از شيطان‌پرستيِ خداگرايانه است. اين شكل از شيطان پرستي الهيات مسيحي را مي‌پذيرد و اعتقاد به يك جنگ هميشگي ميان خداوند و شيطان دارد. تفاوت عمده‌ در اين جا است كه اين قبيل شيطان پرستان در اين نبرد شيطان را حمايت مي‌كنند. آنها اعتقاد دارند خداوند و شيطان قدرتمندترين موجودات جهان هستند و شيطان قدرت كافي براي غلبه بر خداوند را دارد و در نهايت فاتح اين جنگ خواهد شد.

وِرا ادعا مي‌كند ايده‌ي دوخداگرايي و جنگ خدايان از اعتقادات زرتشتي باستان ريشه مي‌گيرد كه در آن جنگ دائمي ميان اهورامزدا، خداي نور، و اهريمن، خداي تاريكي وجود دارد. برخي از اين شيطان پرستان نه تنها ابليس را ” بد” نمي‌دانند بلكه وي را به علت آن‌كه به انسان‌ها دانش و آزادي مي‌دهد ” خوب” مي‌دانند، در حالي‌كه اعتقاد دارند خداوند مي‌خواهد انسان‌ها را به بند بكشد. بنابراين، دوخداگرايي مسيحي شكل معكوسي از مسيحيت است. شيطان يك قهرمان است، زيرا انسان را از شرارت و ظلم خدا آزاد مي‌كند.

۷. شيطان پرستي ضد كيهاني

شيطان پرستي ضد كيهاني
شيطان‌پرستي ضدكيهاني يا عرفان‌گرايي آشفته، معتقدند كه نظم كيهاني كه توسط خداوند آفريده شده است چيزي نيست جز يك دروغ بزرگ، و ماوراي اين توهم يك آشفتگي بي‌پايان و بي‌نظم است. يكي از متخصصان اين شكل از شيطان‌پرستي يك مولف و پژوهش‌گر علوم غيبي است كه براي خود نام وِكسيِر۲۱۸ را برگزيده است. وكسير در يك مصاحبه بيان مي‌كند به خداي قادرِ مطلقي اعتقاد دارد به نام دِميِرج (جهان‌آفرين) كه در مذهب نورس (گروهي بودند كه بين قرون ۸ تا ۱۱ ميلادي به زبان نروژي باستان حرف مي‌زدند.[سايت ويكي‌پديا ].م) به عنوان اُدين (خداي خدايان.م) تفسير شده و همان خداي مسيحيت است. او محدوديت‌هايي – زمان، مكان و بدن- را آفريد تا روح آزادمان را به بند بكشد.

و در اين هنگام شخصيت‌هايي نظير لاكي (يكي از ايزدان اساطير اسكانديناوي. بسياري معتقدند اين نام از نام قديمي نورس، لوكا گرفته شده به معناي بسته شده. اين مي‌تواند وجه تسميه‌اي براي سرنوشت‌اش باشد. [سايت ويكي‌پديا].م) و شيطان پا به عرصه نهادند. آنها عليه قانون ظالمانه‌ي دِميِرج ظغيان كردند و تصميم گرفتند قدرت‌اش را از بين ببرند.

از ميان ديگر خدايان ضدكيهاني مي‌توان به تيامت (مادر نخستين خداي بابل.م)، بال (خداي باروري.م)، آسموديوس و ليليث( در تلمود نخستين همسر آدم معرفي شده است.م) اشاره كرد.

اين شكل از شيطان پرستي مانند بيش‌ترِ گونه‌هاي غير-لاوي، بسيار گمنام است و متاسفانه اطلاعات چنداني از آن در دسترس نيست. مشهورترين اعضاي آن جان نودوِيد، عضو يك گروه موسيقي بلك متال (از زيرشاخه‌هاي نهايي موسيقي هوي متال با ضرب‌آهنگ بالا و سريع، اشعار بيمار گونه، كلام هارش، همراه با جيغ‌هاي گوش‌خراش [سايت ويكي‌پديا ].م) به نام ديسِكشن (كالبدشكافي.م) است. او يكي از اعضاي فرقه معبد نور سياه بود. نام پيشين آن گروه انسان‌گريزان لوسيفري بود؛ سازماني با هدف از بين بردن نظام دِميِرج و بازگرداندن جهان به وضعيت اصلي‌اش، يعني آشفتگي. در اين معبد از نيايش‌هاي بسياري براي عبادت بت‌ها و موجودات مختلف به ويژه ليليث استفاده مي‌شد.

۶. شيطان‌پرستي متعالي

شيطان پرستي
شيطان پرستي متعالي يك شكل منحصر به فرد از شيطان پرستي است كه توسط مردي به نام مت”دِ لُرد” زِين (Matt “The Lord” Zane) به وجود آمد. طبق آن‌چه در چند صفحه‌ي ابتدايي كتاب‌اش با عنوان شيطان‌پرستي متعالي عنوان كرده است، وي ال‌اس‌دي مصرف مي‌كرد و مي‌توانست شيطان را ببيند كه از بهشت طرد شده است، و بعد از آن تصوير ديگري مي‌ديد از مردي كه پيش از تولدش با شيطان هم‌پيمان شد. طبق اين پيمان، آن مرد بايد از جهنم اجتناب مي‌كرد، ولي در سراسر زندگي‌اش هرگز ندانست چگونه بايد چنين معامله‌اي را انجام دهد. در عوض، وي ديگران را به جهنم راهنمايي ‌كرد در حالي‌كه متاثر از اين توهم فكر مي‌كرد واقعا كار خداوند را انجام مي‌دهد. زِين مي‌گويد:

شيطان مي‌خواست آن مرد هر آن‌چه را جهان به وي مي‌دهد تجربه كند و به جاي پذيرش اعتقادات خداوند، اعتقادات خودش را خلق كند. سفر مرد با تجربيات بسياري همراه بود، كه اين تجربيات به ديگران الهام مي‌بخشد كه در مسير مخالف اراده‌ي خداوند قدم بردارند و از خداوند جدا شوند. اين جدايي همان جهنمي است كه آدم‌ها به سوي‌اش مي‌روند. اين داستان هشداري راجع به لعنت ابدي نيست بلكه به تكامل روحاني اشاره مي‌كند.

شيطان پرستي متعالي دقيقا شكلي از تكامل روحاني با هدف نهايي بيعت دوباره‌ي فرد با چيزي است كه نمود شيطاني نام دارد. نمود شيطاني بخش پنهان شده‌اي از نفس است كه از آگاهي جدا افتاده است. نمود شيطاني ما را از طريق كمك به پرورش آگاهي‌مان تحت تاثير قرار مي‌دهد. راه‌هاي بسياري براي رسيدن به نمود شيطاني هر فرد وجود دارد، و براي قدم نهادن در راهي كه مقابل هر فرد گسترده شده است اجباري وجود ندارد.

۵. ديوپرستي

ديو پرستي
ديو‌پرستي به صورت تحت‌الفظي يعني “عبادت ديوان”، اگرچه ديوپرستان جديد واقعا ديگر ديوان را عبادت نمي‌كنند. در عوض، آنها با ديوان “كار مي‌كنند” ؛ به اين صورت كه هر ديو به صورت يك نيروي يا انرژي است كه در آيين‌ها يا جادوها به كمك فراخوانده مي‌شود. ديوپرستان سنتي واقعا ديوان را عبادت مي‌كردند؛ ديواني كه به ويژگي‌هاي‌شان تجسم انساني مي‌دادند.

توجه به اين نكته ضروري است كه لزوما همه‌ي ديوپرستان شيطان‌پرست نيستند، گرچه همه‌ي آنها به صورت بالقوه اين ويژگي را دارند. هر ديوپرستي بتِ حامي‌اش را برمي‌گزيند، و مطمئنا در ميان گزينه‌هاي مختلف، مي‌توانند شيطان، نماينده‌ي عنصر آتش را نيز انتخاب كنند. هر چند، آنها مي‌توانند از ميان مذاهب مختلف ديو‌ان بسياري را نيز در فهرست گزينش‌شان قرار دهند.

ديوپرستان سه تفسير متفاوت و محتمل از ديوان دارند. تفسير اول شبيه ديدگاه مسيحيان است – گناه‌كاران شرور و وسوسه‌گر. تفسير دوم مربوط به ديوپرستان سنتي است – ديوان تجسم نيروهاي انرژي هستند. تفسير سوم اين است كه “به سبب معني واژه‌ي ديو كه همان قدرت خدايي است، ديوان شايسته‌ي خدايي هستند” (لازم به ذكر است ديو يكي از واژه‌هاي كهن است و قدمت آن به دوران آرياييان مي‌رسد. ديوان گروهي از پروردگاران آريايي بوده‌اند.

پس از جدايي ايرانيان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترك قديم يعني ديوها كه مورد پرستش هندوان بودند، نزد ايرانيان گمراه‌كنندگان و شياطين خوانده شدند. در زبان هند باستان دِوَ يا دَئوه به معني فروغ و روشنائي و نام خداست.[سايت ويكي‌پديا] در اين متن، ديو به عنوان معادل براي واژه‌ي demon انتخاب شده است. م). صرف‌نظر از اين‌ها، ديوپرستان اعتقاد دارند اعمال‌شان به تباهي يا جزاي الهي نمي‌انجامد، زيرا اين اعمال “صرفا در تداوم اسطوره‌هايي است كه نسل به نسل از مذاهبي به جاي مانده‌اند كه مدت‌ها از زمان‌شان گذشته است.”

۴. سِتي‌ها (شيطان‌گراها.م)

شيطان گراها
فرقه معبد سِت توسط مايكل آكويينو تاسيس شد. آكويينو مرد دستِ راستِ لاوي بود كه پس از فروش دفاتر روحانيت توسط وي، كليساي شيطان را ترك كرد. اين ايده‌ كه لاوي بتواند از كليساي شيطان كسب درآمد كند باعث شد اعضاي زيادي از جمله راهبه‌ي اعظم ليليث سينكلار، كه نهايتا با آكويينو ازدواج كرد، از حضور در كليسا انصراف دهند. آكويينو و ديگر جداشدگان، فرقه معبد ست را بنا نمودند كه از جهات فلسفي با كليساي شيطان تفاوت‌هاي زيادي داشت.

شيطان پرستان پيرو لاوي به هيچ گونه بت يا خدا اعتقاد ندارند، در حالي‌كه شيطان‌گراها به يك موجوديت فوق‌بشري به نام ست (پادشاه حقيقي تاريكي و نام خداوند مرگ و عالم اموات در مصر باستان است [سايت ويكي‌پديا ].م) “اعتقاد” دارند. ست در مصر باستان خداي خشونت و بي‌نظمي بود كه عاقبت با نام خداي تاريكي به دشمني با خدايان ديگر مصر پرداخت. به عبارت ديگر، ست “شيطان‌پرست اصلي است: ‘ خدايي’ عليه همه‌ي خدايان دروغين و ذهني انسان”.

شيطان پرستان پيرو لاوي اعتقاد دارند هر يك از اعضا خداي خودشان، و در پي صعود به سوي الوهيت هستند. هدف شيطان‌گراها رسيدن به خپره (از اسطوره‌هاي مصر باستان هم به معني سرگين‌چرخانان- نوعي سوسك- و هم به معناي قائم به ذات است. او در نزد شهروندان هليوپوليس، نمودار طلوع خورشيد بود و مانند سوسك، از جوهر خويش سر بر مي‌آورد و زاده‌ي خويشتن است. خپره ايزد دگرگوني‌هاي حيات بود و هميشه از نو زاده مي‌شد [سايت ويكي‌پديا ].م) است؛ واژه‌اي مصري كه تقريبا به اين معني است كه ” من به وجود آمده‌ام”. شيطان‌گراها بر اين باور هستند كه هر فردي هرزگاهي به دنبال يك تجربه‌ي الهي مي‌رود و همين‌طور اين‌كه از طريق توسعه‌ي نفساني، جادو و روش‌هاي ديگر مي‌توان تجربيات الهي بيش‌تري خلق كرد تا اين‌كه عاقبت به سطحي از الوهيت رسيد. اين مقصود نهايي انسان است.

۳. قرمزهاي شيطاني

قرمزهاي شيطاني
قرمزهاي شيطاني به مفهوم سنتي به شيطان اعتقادي ندارند، بلكه آن را يك نيروي سياه مي‌دانند كه از ازل وجود داشته است. تاني جاتسَنگ يكي از برجسته‌ترين شخصيت‌هاي قرمزهاي شيطاني معتقد است كه ريشه‌ي واژه‌ي شيطان(يا همان سِيتان در زبان انگليسي.م) به تركيبي از دو واژه‌ي پيش از سانسكريت برمي‌گردد: ست، واژه‌اي به معني “تاريكي بي‌كران” و تان، كه نشان مي‌دهد چگونه اين نيرو امتداد يافت و به همه چيز نفوذ كرد. به عبارت ديگر ست يعني “وجود”، و تان يعني ” تبديل شدن به”. البته صحت يا نادرستي اين ريشه‌يابي از واژه‌ي “شيطان” را نمي‌توان تاييد كرد.

قانونِ تان چگونگي سرايتِ ست درون هر موجودي را توصيف مي‌كند. هر مخلوقي به سرچشمه‌هاي وجودي خود متصل است، و اين اتصالات شبكه‌ي پيچيده‌اي را ايجاد مي‌كنند كه اين شبكه به پيدايش زندگي باز مي‌شود. هر مخلوقي از ماهيت خويش پيروي مي‌كند و به صورت طبيعي با جريان چاكراي خويش در آرامش به سر مي‌برد. ۹ اصلِ موضوعه‌ي شيطاني بر اساس اين عقايد شرح داده مي‌شوند؛ به اين گونه كه هر موجودي متاثر از نيروي دروني‌اش دائما در حال تغيير است و بر اساس محيط اطراف‌اش به تكامل مي‌رسد.

كساني كه مقابل ماهيت‌شان مي‌ايستند، كيپلاث( كساني كه با گرايش‌هاي خويش در تضاد هستند. م) ناميده مي‌شوند.

طبق آموزه‌هاي قرمزهاي شيطاني، كسي كه به شخص يا مخلوق ديگر بي‌حرمتي مي‌كند يا مقابل خويش مي‌ايستد عمل شرورانه‌اي مرتكب شده است:

بي‌حرمتي به وجودِ هر مخلوق، سرپيچي از تماميِ ‌اصول زندگي تلقي مي‌شود.[…] بي‌حرمتي به معنيِ ارج نگذاشتن به مخلوقات ديگر است؛ يا اين‌كه يك انسان به آن‌چه انساني از نوع ديگر بر اساس موجوديت يافته است، احترام نگذارد. اين بي‌حرمتي شرورانه است، و مثل جنگيدن عليه تاريكي بزرگ و بنابراين جنگيدن عليه خويشتن است. روح سياه در انسانِ ديگر همان روح سياهي است كه در شخص متخاصم وجود دارد. و آن روح سياه مي‌تواند از خروج از پوسته‌اش سر باز زند.

۲. شيطان پرستي چندايزدي

شيطان پرستيشيطان پرستي چند ايزدي
شيطان پرستي چندايزدي دقيقا شبيه اعتقاد به وجود چندين خدا در مقابل اعتقاد به وجود يك خدا است. مشهورترين سازمان شيطان پرستي چندايزدي كليساي عزازيل در شهر نيويورك است كه درهايش به روي همه‌ي شيطان پرستان، پژوهش‌گران علوم غيبي و پيروان صراط چپ باز است. آنها بت‌هاي متفاوت و متعددي را گرامي مي‌دارند.

كليساي عزازيل به آن‌چه آن را ” خدايانِ برخاسته از غربِ جديد” مي‌نامد، تمركز دارد – شيطان/عزازيل(يك شخصيت در اساطير عبري است كه نخستين بار در عهد عتيق ظاهر شد. در قرآن نامي از عزازيل برده نشده است. با وجود اين، در برخي متون اسلامي نام عزازيل به عنوان نام اصلي ابليس آورده شده است.[سايت ويكي‌پديا]. م)، ليليث، پرومته، ايشتار(نام يكي از الهه‌هاي آشوري است. در اسطوره‌ها او را ايزدبانوي نشاط عشق مي‌دانند. [سايت ويكي‌پديا]. م)، پان و لوسيفرِ سوفيا. (سوفيا يك الهه‌ي اسرارآميز بود كه تشابهات زيادي با داستان لوسيفر و همين‌طور با داستان آدم و حوا داشت).

همه‌ي اين خدايان از جانب اديان ابراهيمي بدجنس و شرور تلقي شده‌اند، با وجود اين، آنها از يك سو، نماينده‌ي ارزش‌ها و اصولي هستند كه كليساي عزازيل قوياً بر آنها استوار است و از سويي ديگر، نماينده‌ي گرايش‌هاي اجتماعي هستند كه از جانب جناحِ راست مذهبي تقبيح شده‌اند.

براي مثال، پرومته نماينده‌ي دانش و ادراك، و ايشتار نماينده‌ي طبيعت و تمايلات جنسي است. از همه مهم‌تر شيطان است كه از طريق به چالش كشيدن و طرف سوال قرار دادن اصول عقايد، آدم‌ها را به تفكر ترغيب مي‌كند.

كليساي عزازيل خدايان را به شيوه‌ي سنتي عبادت نمي‌كند. بلكه، آنها خدايان‌شان را محترم و گرامي مي‌دارند و اغلب به سمت يك يا چند خدا كشيده مي‌شوند. آنها منكر وجود خدا هستند، و معتقدند قلمروي خدايان به طور كامل براي هيچ انساني قابل شناسايي نيست، و بنابراين پيرو فلسفه‌اي موسوم به اكنون‌گرايي هستند. كليساي عزازيل به شدت اعتقاد دارد خدايان، خود را در امور انساني ظاهر مي‌كنند، اموري هم‌چون جامعه، اقتصاد و گرايش‌هاي مذهبي.

۱. فرقه‌ي كاتولو

شيطان پرستيكاتولو
كاتولو، فرقه‌ي كوچك عجيبي است كه نوشته‌هاي نويسنده‌اي به نام اچ.پي. لاوكرفت را با شيطان پرستي ، جادوي سياه و صراط چپ در هم آميخته‌اند. وِنجِر سِيتانيس، موسس اين فرقه، اذعان مي‌كند اغلب آدم‌ها نوشته‌هاي لاوركرفت را حقيقي نمي‌پندارند. وي در اين مورد اين‌گونه پاسخ مي‌دهد: “حقيقتي وجود ندارد. آن‌چه ذهن انسان حقيقي مي‌پندارد، اصلا وجود ندارد”. سِيتانيس ادعا مي‌كند هر فرد درونِ الگويي به نامحقيقت پذيرفته شده‌ي عمومي محبوس است، و وي قادر است حقيقت درون‌اش را طبق اراده‌اش به هر شكلي درآورد.

سِيتانيس مي‌نويسد: “خيلي وقت پيش، تصميم گرفتم به كاتولو، شيطان، نايِرلاثوتِپ، يوگ سُثُث(هر دو شخصيت‌هاي داستان‌هاي لاوركرفت هستند.م)، و تسالال اعتقاد آورم. اعتقاد من به اين موجودات پليدِ ژلاتيني، بال‌دار، كفرآميز و به شكل تهوع‌آوري مجعد قدرت مي‌دهد.”

فرقه‌ي كاتولو مدعي هستند كهنه‌ايزدان (اصطلاحي براي بت يا هر موجود فراطبيعي باستاني. و همين‌طور، يك اصطلاح مبهم كه در داستان كاتولو به بيگانگان ظاهرا زنده‌اي اشاره دارد كه نقش زيادي در رمان كوه‌هاي ديوانگي( ۱۹۳۶) اثر لاوركرفت دارند. [سايت ويكي‌پديا] واژه‌ي كهنه‌ايزدان به عنوان معادل Old Ones انتخاب شده است. م) بي‌نهايت سال پيش در زمين زندگي مي‌كردند و دانش تاريكي، ممنوعه و محرمانه‌شان را به انسان‌ها منتقل كردند. خدايان ضعيف‌تر به زنجيره كشيده شدند و بر آنها تازيانه زده شد، و جهان با خون آنها خلق شد. برخي از خدايان ضعيف‌تري كه زنده ماندند، تصميم گرفتند خود را از زنجير برهانند و كهنه‌ايزدان را از زمين بيرون كنند.

فرقه‌ي كاتولو كهنه‌ايزدان را مانند ديدگاهي كه شيطان پرستان نسبت به لوسيفر دارند، موجوداتي مي‌بينند كه مي‌خواهند به انسان دانش بياموزند و آنها را از بردگي رهايي دهند.

فرقه‌ي كاتولو معتقد است اكثريت موجودات بشري زندگي‌شان را در زندان حقيقت پذيرفته شده‌ي عمومي سپري مي‌كنند و درد و رنج‌شان بهخدايان ضعيف‌تر انرژي مي‌دهد. تنها راه رهايي از اين زندان، بيداري و دست‌يابي به آگاهي حقيقي است. حقيقت والاتري كه اعضاي فرقه‌ي كاتولو به آن اشاره مي‌كنند نام‌هاي ديگري نيز دارد، از قبيل شعله‌ي سياه، نشان شيطان، موهبت شيطان، يا نداي كاتولو.

همه‌ي خدايان شرور – كاتولو، شيطان، لاكي و غيره – را مي‌توان صرفا در امتداد “جوهره‌ي سياه بدون شكلي” تلقي كرد كه تحت حقيقت پذيرفته شده‌ي عمومي قرار دارند. اين خدايان را مي‌توان واقعي يا نمادين دانست؛ و اهميتي هم ندارد افراد مختلف چه تفسيري از آنها داشته باشند. همه‌ي آنها نماينده‌ي مفهومِخودتوانمندسازي هستند؛ مفهومي كه به عنوان عالي‌ترين قانون اين فرقه شناخته مي‌شود.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.